نتایح جستجو

  1. meh_61

    سلام یاسمن خانوم حال شما خوبه؟سر نمیزنید به ما!؟:razz:

    سلام یاسمن خانوم حال شما خوبه؟سر نمیزنید به ما!؟:razz:
  2. meh_61

    [IMG]

    [IMG]
  3. meh_61

    عید شما مبارک امیدوارم شاد و سلامت باشی

    عید شما مبارک امیدوارم شاد و سلامت باشی
  4. meh_61

    دلم برای كسی تنگ است كه آفتاب صداقت را به میهمانی گلهای باغ می آورد و گیسوان بلندش را به بادها...

    دلم برای كسی تنگ است كه آفتاب صداقت را به میهمانی گلهای باغ می آورد و گیسوان بلندش را به بادها می داد و دستهای سپیدش را به آب می بخشید دلم برای كسی تنگ است …
  5. meh_61

    سلام کجایی؟شوبر؟ [IMG]

    سلام کجایی؟شوبر؟ [IMG]
  6. meh_61

    بای خوشمله

    بای خوشمله
  7. meh_61

    ای بابا باز منوبا یه جا دیگه آشنا کردی؟هر چی سرم اومده و بیاد تقصیر توسD:

    ای بابا باز منوبا یه جا دیگه آشنا کردی؟هر چی سرم اومده و بیاد تقصیر توسD:
  8. meh_61

    سلام آجی خوبی عجیجم؟ اونور خرابه؟D:

    سلام آجی خوبی عجیجم؟ اونور خرابه؟D:
  9. meh_61

    مشاعرۀ سنّتی

    در عين گوشه گيری بودم چو چشم مستت و اکنون شدم به مستان چون ابروی تو مايل
  10. meh_61

    مشاعرۀ سنّتی

    دشمنت شب خوش:gol: تا نگردی آشنا زين پرده رمزی نشنوی گوش نامحرم نباشد جای پيغام سروش
  11. meh_61

    مشاعرۀ سنّتی

    دلدار که گفتا به توام دل نگران است گو می‌رسم اينک به سلامت نگران باش:gol:
  12. meh_61

    شعر نو

    آسمان آبي تر، آب، آبي تر. من در ايوانم، رعنا سر حوض. رخت مي شويد رعنا. برگ ها مي ريزد. مادرم صبحي مي گفت:موسم دلگيري است. من به او گفتم: زندگاني سيبي است، گاز بايد زد با پوست زن همسايه در پنجره اس، تور مي...
  13. meh_61

    مشاعرۀ سنّتی

    تا بر دلش از غصه غباری ننشيند ای سيل سرشک از عقب نامه روان باش
  14. meh_61

    مشاعرۀ سنّتی

    تنها نه ز راز دل من پرده برافتاد تا بود فلک شيوه او پرده دری بود
  15. meh_61

    مشاعرۀ سنّتی

    يار مفروش به دنيا که بسی سود نکرد آن که يوسف به زر ناسره بفروخته بود
  16. meh_61

    غزل و قصیده

    قتل اين خسته به شمشير تو تقدير نبود ور نه هيچ از دل بی‌رحم تو تقصير نبود من ديوانه چو زلف تو رها می‌کردم هيچ لايقترم از حلقه زنجير نبود يا رب اين آينه حسن چه جوهر دارد که در او آه مرا قوت تاثير نبود سر ز حسرت به در ميکده‌ها برگردم چون شناسای تو در صومعه يک پير نبود...
  17. meh_61

    مشاعرۀ سنّتی

    تا کی اندر دام وصل آرم تذروی خوش خرام در کمينم و انتظار وقت فرصت می‌کنم
  18. meh_61

    مشاعرۀ سنّتی

    رود به خواب دو چشم از خيال تو هيهات بود صبور دل اندر فراق تو حاشاک
  19. meh_61

    مشاعرۀ سنّتی

    تو را چنان که تويی هر نظر کجا بيند به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک
  20. meh_61

    شعر نو

    راه واره دريا كنار از صدف هاي تهي پوشيده است. جويندگان مرواريد، به كرانه هاي ديگر رفته اند. پوچي جست و جو بر ماسه ها نقش است. صدا نيست. دريا - پريان مدهوشند. آب از نفس افتاده است. لحظه من در راه است. و امشب...
بالا