دلم برای كسی تنگ است
كه آفتاب صداقت را
به میهمانی گلهای باغ می آورد
و گیسوان بلندش را به بادها می داد
و دستهای سپیدش را به آب می بخشید
دلم برای كسی تنگ است …
آسمان آبي تر،
آب، آبي تر.
من در ايوانم، رعنا سر حوض.
رخت مي شويد رعنا.
برگ ها مي ريزد.
مادرم صبحي مي گفت:موسم دلگيري است.
من به او گفتم: زندگاني سيبي است، گاز بايد زد با پوست
زن همسايه در پنجره اس، تور مي...
قتل اين خسته به شمشير تو تقدير نبود
ور نه هيچ از دل بیرحم تو تقصير نبود
من ديوانه چو زلف تو رها میکردم
هيچ لايقترم از حلقه زنجير نبود
يا رب اين آينه حسن چه جوهر دارد
که در او آه مرا قوت تاثير نبود
سر ز حسرت به در ميکدهها برگردم
چون شناسای تو در صومعه يک پير نبود...
راه واره
دريا كنار از صدف هاي تهي پوشيده است.
جويندگان مرواريد، به كرانه هاي ديگر رفته اند.
پوچي جست و جو بر ماسه ها نقش است.
صدا نيست. دريا - پريان مدهوشند. آب از نفس افتاده است.
لحظه من در راه است. و امشب...