نتایح جستجو

ديدمش خرم و خندان قدح باده به دست و اندر آن آينه صد گونه تماشا می‌کرد

مگر که لاله بدانست بی‌وفايی دهر که تا بزاد و بشد جام می ز کف ننهاد

دو چشم شوخ تو برهم زده خطا و حبش به چين زلف تو ماچين و هند داده خراج

مژده دادند که بر ما گذری خواهی کرد نيت خير مگردان که مبارک فاليست

يا رب اين شمع دل افروز ز کاشانه کيست جان ما سوخت بپرسيد که جانانه کيست

هزار عقل و ادب داشتم من ای خواجه کنون که مست خرابم صلاح بی‌ادبيست

مگر تو شانه زدی زلف عنبرافشان را که باد غاليه سا گشت و خاک عنبربوست

روزگاريست که سودای بتان دين من است غم اين کار نشاط دل غمگين من است

يار من باش که زيب فلک و زينت دهر از مه روی تو و اشک چو پروين من است

[IMG] سلام.ممنون دوست خوبم تو هم همینطور چیکار کنیم ما با این دلِ تنگ؛نمیبینمت

اين عشق ماندني اين شعر بودني اين لحظه هاي با تو نشستن سرودني ست اين شعر خواندني اين عشق ماندني اين شور بودني ست اين لحظه هاي پر شور اين لحظه هاي ناب اين لحظه هاي با تو نشستن - سرودني ست

مقام امن و می بی‌غش و رفيق شفيق گرت مدام ميسر شود زهی توفيق

دولت عشق بين که چون از سر فقر و افتخار گوشه تاج سلطنت می‌شکند گدای تو

تا آسمان ز حلقه به گوشان ما شود کو عشوه‌ای ز ابروی همچون هلال تو

خواهش میکنم من که وقتم کمه ولی خوشحالم که داداشا خوب از پَسِت بر میان:دی خالی نبند.بگو خوش میگذره ببین اومدی منم بودم یادم بنداز کارت دارم

تيمار غريبان اثر ذکر جميل است جانا مگر اين قاعده در شهر شما نيست

يا رب اين شمع دل افروز ز کاشانه کيست جان ما سوخت بپرسيد که جانانه کيست

ياد من باشد تنها هستم . ماه بالاي سَر تنهايي است

ز جور کوکب طالع سحرگهان چشمم چنان گريست که ناهيد ديد و مه دانست

سلام خانومی .خوابی؟