پشت كاجستان، برف.
برف، يك دسته كلاغ.
جاده يعني غربت.
باد، آواز، مسافر، و كمي ميل به خواب.
شاخ پيچك، و رسيدن، و حياط.
من، و دلتنگ، و اين شيشه خيس.
مي نويسم، و فضا.
مي نويسم، و دو ديوار، و چندين گنجشك...
کسی حرف منو انگار نمیفهمه
مرده زنده خواب و بیدار نمیفهمه
کسی تنهاییمو ازمن نمی دزده
درد مارو در و دیوار نمیفهمه
واسه ی تنهایی خودم دلم میسوزه
قلب امروزی من خالی تر از دیروزه