نتایح جستجو

  1. غفار

    سلام تنها دوست من تو باشگاه سال نو رو بهت تبریک میگم بهترین آرزوها رو برات دارم

    سلام تنها دوست من تو باشگاه سال نو رو بهت تبریک میگم بهترین آرزوها رو برات دارم
  2. غفار

    🔺️ بهار

    تا بهار دلنشین آمده سوی چمن ای بهار آرزو بر سرم سایه فکن چون نسیم نوبهار بر آشیانم کن گذر تا که گلباران شود کلبه ی ویران من تا بهار زندگی آمد بیا آرام جان تا نسیم از سوی گل با من بیا دامن کشان چون سپندم بر سر آتش نشان بنشین دمی چون سرشکم در کنار بنشین ، نشان سوز نهان بازا ببین در حیرتم...
  3. غفار

    غزل و قصیده

    که برد به نزد شاهان ز من گدا پیامی که به کوی می فروشان دو هزار جم به جامی شده‌ام خراب و بدنام و هنوز امیدوارم که به همت عزیزان برسم به نیک نامی تو که کیمیافروشی نظری به قلب ما کن که بضاعتی نداریم و فکنده‌ایم دامی عجب از وفای جانان که عنایتی نفرمود نه به...
  4. غفار

    ترانه ها و تصنیف ها...

    ای خطه ی ایران مهین ای وطن من ای گشته به مهر تو عجین جان و تن من دور از تو گل و لاله و سرو و سمنم نیست ای باغ و گل و لاله و سرو و سمن من تا هست کنار تو پر از لشکر دشمن هرگز نشود خالی از دل محن من دردا و دریغا که چنان گشتی بی من کز بافته ی خویش نداری کفن من امروز همی گویم با محنت بسیار دردا و...
  5. غفار

    غزل و قصیده

    در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع روز و شب خوابم نمی‌آید به چشم غم پرست بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع رشته صبرم به مقراض غمت ببریده شد همچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع گر کمیت اشک گلگونم نبودی گرم رو کی شدی...
  6. غفار

    🔺️ بهار

    مولانا مولانا آمد بهار جان‌ها ای شاخ تر به رقص آ چون یوسف اندرآمد مصر و شکر به رقص آ ای شاه عشق پرور مانند شیر مادر ای شیرجوش دررو جان پدر به رقص آ چوگان زلف دیدی چون گوی دررسیدی از پا و سر بریدی بی‌پا و سر به رقص آ تیغی به دست خونی آمد مرا که چونی گفتم بیا...
  7. غفار

    سلام خواهش میکنم منم ازت ممنونم تاپیک قشنگی شروع کردی

    سلام خواهش میکنم منم ازت ممنونم تاپیک قشنگی شروع کردی
  8. غفار

    🔺️ بهار

    بهار دلکش رسيد و دل به جا نباشد از آنکه دلبر دمي به فکر ما نباشد در اين بهار اي صنم بيا و آشتي کن که جنگ و کين با من حزين روا نباشد صبحدم بلبل بر درخت گل به خنده مي گفت نازنينان را، مه جبينان را، وفا نباشد اگر که با اين دل حزين تو عهد بستي، عزیز من، با رقيب من چرا نشستي چرا دلم را، عزيز من، از...
  9. غفار

    شعر نو

    باغبان باغبانم باغبانی خسته دل پشت من خم گشته همچون پشت تاک آن گل زیبا که پروردم به جان شد چو خورشید فروزان تابناک دست گلچینی ز شاخش چید و رفت پای خودبینی فشردش روی خاک حمید مصدق
  10. غفار

    غزل و قصیده

    در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی دل که آیینه شاهیست غباری دارد از خدا می‌طلبم صحبت روشن رایی کرده‌ام توبه به دست صنم باده فروش که دگر می نخورم بی رخ بزم آرایی نرگس ار لاف زد از شیوه چشم تو مرنج نروند اهل نظر از پی نابینایی...
  11. غفار

    مشاعرۀ سنّتی

    تا دل به تو پیوستم راه همه دربستـــــم جایی که تو بنشینی بس فتنه که برخیزد
  12. غفار

    شعر نو

    در این شب‌ها ( برای م.امید) درین شب‌ها که گل از برگ و برگ از باد و باد از ابر می‌ترسد درین شب‌ها که هر آیینه با تصویر بیگانه‌ست و پنهان می‌کند هر چشمه‌ای سر و سرودش را چنین بیدار و دریاوار تویی تنها که می‌خوانی...
  13. غفار

    مشاعرۀ سنّتی

    دیگران چون بروند از نظر از دل بروند تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
  14. غفار

    غزل و قصیده

    من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی یا چه کردم که نگه باز به من می‌نکنی دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست تا ندانند حریفان که تو منظور منی دیگران چون بروند از نظر از دل بروند تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی تو همایی و من خسته بیچاره گدای پادشاهی...
  15. غفار

    مشاعرۀ سنّتی

    یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا
  16. غفار

    شب و روزت خوش

    شب و روزت خوش
  17. غفار

    غزل و قصیده

    ای نوبهار عاشقان داری خبر از يار ما ای از تو آبستن چمن و ای از تو خندان باغ ها ای بادهای خوش نفس عشاق را فريادرس ای پاکتر از جان و جا آخر کجا بودی کجا ای فتنه روم و حبش حيران شدم کاين بوی خوش پيراهن يوسف بود يا خود روان مصطفی ای جويبار راستی از جوی يار ماستی بر سينه ها سيناستی بر جان هايی...
  18. غفار

    شعر نو

    فریاد مشت می کوبم بر در پنجه می سایم بر پنجره ها من دچار خفقانم خفقان من به تنگ آمده ام از همه چیز بگذارید هواری بزنم ای با شما هستم این درها را باز کنید من به دنبال فضایی می گردم...
  19. غفار

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع روز و شب خوابم نمی‌آید به چشم غم پرست بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع رشته صبرم به مقراض غمت ببریده شد همچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع گر کمیت اشک گلگونم نبودی گرم رو کی شدی روشن...
  20. غفار

    غزل و قصیده

    به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم جهان پیر است و بی‌بنیاد از این فرهادکش فریاد که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم ز تاب آتش دوری شدم غرق عرق...
بالا