نتایح جستجو

  1. غفار

    از مشاعره باهاتون خیلی لذت بردم شبتون قشنگ.....

    از مشاعره باهاتون خیلی لذت بردم شبتون قشنگ.....
  2. غفار

    غزل و قصیده

    من سكوت اختران آسمان دانم كه چيست من سكوت عمق بحر بيكران دانم كه چيست من سكوت دختر محجوب پر احساس را در حضور مرد محبوب جوان دانم كه چيست من سكوتي را كه تنها با نواي ساز و چنگ در ميان انجمن گردد...
  3. غفار

    غزل و قصیده

    گفتم آهن دلی کنم چندی ندهم دل به هیچ دلبندی وان که را دیده در دهان تو رفت هرگزش گوش نشنود پندی خاصه ما را که در ازل بوده‌ست با تو آمیزشی و پیوندی به دلت کز دلت به درنکنم سختتر زین مخواه سوگندی یک دم آخر حجاب یک سو نه تا برآساید آرزومندی همچنان...
  4. غفار

    رباعی و دو بیتی

    دلا از دست تنهایی بجانم ز آه و ناله‌ی خود در فغانم شبان تار از درد جدایی کند فریاد مغز استخوانم به آهی گنبد خضرا بسوجم فلک را جمله سر تا پا بسوجم بسوجم ار نه کارم را بساجی چه فرمائی بساجی یا بسوجم بابا طاهر
  5. غفار

    غزل و قصیده

    آن فروغ لاله‌ی یا برگ سمن، یا روی تست؟ آن بهشت عدن، یا باغ ارم، یا کوی تست؟ آن کمان چرخ، یا قوس و قزح، یا شکل نون یا مه نو، یا هلال وسمه، یا ابروی تست؟ آن بلای سینه، یا آشوب دل، یا رنج جان یا جفای چرخ، یا جور فلک، یا خوی تست؟ آن کمند مهر، یا...
  6. غفار

    غزل و قصیده

    سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی در...
  7. غفار

    غزل و قصیده

    کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد از لعل تو گر یابم انگشتری زنهار صد ملک سلیمانم در زیر نگین باشد غ مناک نباید بود از طعن حسود ای دل شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز نق شش به حرام ار خود صورتگر چین باشد جام می و...
  8. غفار

    مشاعرۀ سنّتی

    تا دل به تو پیوستم راه همه دربستم جایی که تو بنشینی بس فتنه که برخیزد
  9. غفار

    مشاعرۀ سنّتی

    یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
  10. غفار

    غزل و قصیده

    من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیا آن جام جان افزای را برریز بر جان ساقیا بر دست من نه جام جان ای دستگیر عاشقان دور از لب بیگانگان پیش آر پنهان ساقیا...
  11. غفار

    مشاعرۀ سنّتی

    دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
  12. غفار

    مشاعرۀ سنّتی

    تا دل به تو پیوستم راه همه در بستم جایی که تو بنشینی بس فتنه که برخیزد
  13. غفار

    غزل و قصیده

    آمده ام که سر نهم عشق تو را به سر برم ور تو بگوییم که نی ، نی شکنم شکر برم آمده ام چو عقل و جان از همه دیده ها نهان تا سوی جان و دیدگان مشعله نظر برم آمده که رهزنم بر سر گنج شه زنم آمده ام که زر برم زر نبرم خبر برم گر شکند دل مرا جان بدهم به...
  14. غفار

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    در هوس خیال او همچو خیال گشته ام وز سر رشک نام او نام رخ قمر برم
  15. غفار

    غزل و قصیده

    مرا می‌بینی و هر دم زیادت می‌کنی دردم تو را می‌بینم و میلم زیادت می‌شود هر دم به سامانم نمی‌پرسی، نمی‌دانم چه سر داری به درمانم نمی‌کوشی، نمی‌دانی مگر دردم؟ نه راه است این که بگذاری مرا بر خاک و بگریزی گذاری آر و بازم پرس تا خاک رهت گردم ندارم دستت از دامن بجز در خاک و...
  16. غفار

    غزل و قصیده

    چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید چو کشتی ام دراندازد میان قلزم پرخون زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد که هر تخته فروریزد ز گردش‌های گوناگون نهنگی هم برآرد سر خورد آن آب دریا را چنان دریای...
  17. غفار

    غزل و قصیده

    چو‌ خیال‌ تو درآید به‌ دلم‌ رقص‌ کنان‌ چه‌ خیالات‌ دگر مست‌ درآید به‌ میان‌ گرد برگرد خیالش‌ همه‌ در رقص‌ شوند و آن‌ خیال‌ چو مه‌ تو به‌ میان‌ چرخ‌ زنان‌ هر خیالی‌ که‌ در آن‌ دَم‌ به‌ تو آسیب‌ زند همچو آیینه‌ ز خورشید برآرد لمعان سخنم‌ مست‌ شود از صفتی‌ و صد بار از زبانم‌ به‌...
  18. غفار

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم تو میروی به سلامت سلام ما برسان
  19. غفار

    مشاعرۀ سنّتی

    دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد. چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
  20. غفار

    مرسی شب و روزتون خوش

    مرسی شب و روزتون خوش
بالا