نتایح جستجو

  1. farahikia83

    // ... به نفر بعدیتون یک شعر هدیه بدین ...\\

    از عشق تو مجنون شدنم گشته بهانه سرگشته شوم تا که روم خانه به خانه شمعم شوی پروانه صفت دور تو گردم بال و پرم از شعله بسوزم به نشانه
  2. farahikia83

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    آتش به دلم زن که دل آرام نخواهم آرام ز من گیر که سرانجام نخواهم با آن نفس رفته بگو باز نیاید از من بستان جان که فرجام نخواهم ---- شعر از خودم.
  3. farahikia83

    قطره‌های چکیده از قلم من (سروده‌هاي اعضاي تالار)

    آتش به دلم زن که دل آرام نخواهم آرام ز من گیر که سرانجام نخواهم با آن نفس رفته بگو باز نیاید از من بستان جان که فرجام نخواهم **** از عشق تو مجنون شدنم گشته بهانه سرگشته شوم تا که روم خانه به خانه شمعم شوی پروانه صفت دور تو گردم بال و پرم از شعله بشوزم به نشانه
  4. farahikia83

    // ... به نفر بعدیتون یک شعر هدیه بدین ...\\

    گویند که دوزخی بود عاشق و مست قولی است خلاف دل بر آن نتوان بست گر عاشق و مست بر آتش باشند فردا ببینی بهشت همچون کف دست
  5. farahikia83

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    هر که تو را دیده ز خود دل برید رفته ز خود تا که رخت را بدید تیر غمت چون به دل من رسید همچو بگفتم که همه کس شنید من ز تو دوری تنوانم دگر وز تو صبوری نتوانم دگر
  6. farahikia83

    مشاعرۀ سنّتی

    ساقی بیار جام صبوحی که شب نماند و آن لعل فام خنده زد از جام لاجورد
  7. farahikia83

    سلام. از بابت عکسا، خیلی ممنون. خواستم برات عکس بفرستم که انگار باید URL بدم. اینکه خیلی بده،...

    سلام. از بابت عکسا، خیلی ممنون. خواستم برات عکس بفرستم که انگار باید URL بدم. اینکه خیلی بده، آخه عکسا رو کامپیوتر خودمه. حداقل تا الان بدون یه دسته گل قشنگ برات کنار گذاشتم.
  8. farahikia83

    قطره‌های چکیده از قلم من (سروده‌هاي اعضاي تالار)

    مستان هوار، مستان هوار باز محتسب شد دست به کار مستان بگیرد از جفا باده بریزد از جفا حکمش به دست است از قرار زان قاضی بیهوده کار میخانه گشته بی‌صفا آخر چه رسم است ای خدا سختی دهی بر عاشقان خرسند کنی آن زاهدان چون چشم خلق بینند دور مجلس کنند با نوش و حور مذهب فروشانند به ریش چون ریش بُوَد آیین و...
  9. farahikia83

    مشاعرۀ سنّتی

    مست عشقم مست شوقم مست دوست مست آن دلبر که عالم مست اوست
  10. farahikia83

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    یاران هوار مردم هوار از دست این بی بند و بار از دست این دیوانه یار از کف بدادم اعتبار می میزنم می میزنم جام پیاپی میزنم هی میزنم هی میزنم می میزنم بی اختیار
  11. farahikia83

    // ... به نفر بعدیتون یک شعر هدیه بدین ...\\

    شیرین لبی شیرین تبار مست و می آلود و خمار مه پاره ایی بی بند و بار با عشوه های بیشمار هم کرده یاران را ملول هم برده از دل ها قرار مجموع مهرویان کنار تو یار بی همتا کنار زلفت چو افشان می کنی ما را پریشان می کنی آخر من از گیسوی تو خود را بیاویزم به دار
  12. farahikia83

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    ممنونم. :gol: اینم بعدش: شب مستی طلوعش نازند کاش چنین وصلی غروبش نا رسد کاش موذن را بگویید این سحرگه خمارم من اذان سر نادهد کاش
  13. farahikia83

    // ... به نفر بعدیتون یک شعر هدیه بدین ...\\

    زلفت چو افشان می کنی ما را پریشان می کنی آخر من از گیسوی تو خود را بیاویزم به دار
  14. farahikia83

    مشاعرۀ سنّتی

    تا تو کنار من بدی بود به جا قرار دل رفتی و رفت راحت از خاطر آرمیده ام
  15. farahikia83

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    نگارم دلربایم جان جانم عزیزم دلبرم آن مهربانم بیامد ساقیا پیمانه پر کن پیاپی می زنم تا میتوانم ---- از خودم بود. چطوره؟ ;)
  16. farahikia83

    قطره‌های چکیده از قلم من (سروده‌هاي اعضاي تالار)

    آه ای ملامت پیشه‌گان یارم ز بی‌مهری جداست افتاد اگر دوری میان، ور وی کنون در هر کجاست بر وی نباشد خرده‌ای باید نخست اندیشه‌ای از عشق و می حکایتی خوب و بدش در بین ماست هجران سبب را باده شد، سوز دل دلداده شد میخانه چون غمخانه شد، دادم ز می بی‌منتهاست پیمانه چون کز حد گذشت، مستی چو پیمانم شکست...
  17. farahikia83

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است
  18. farahikia83

    مشاعرۀ سنّتی

    الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاده مشکلها
  19. farahikia83

    دست‌نوشته‌ها

    امروز فهمیدم که تاثیر گفتن دوست دارم از هر کار دیگه ای بیشتره. اما خودمو سرزنش می کنم که چرا نمی تونم بگم. خیلی سخته. شاید من زیادی مغرورم. شاید زیادی می ترسم. می ترسم بشکنه. می ترسم ناراحت بشه. آخه اگه من چیزی بگم یعنی منظورم همونه. اینو خودشم می دونه. و فکر کنم خودشم می دونه که ...! آخه امروز...
  20. farahikia83

    درد دل...

    گفتند رها کن، گفتم نباید گفتند جنون است، گفتم نه شاید گفتند نه یار است، گفتم که داند گفتند بسوزی، گفتم خوش آید
بالا