فصل ششم
هفته بعد از عید کلاسها هنوز تق و لق بود.بچههای شهرستانی هنوز نرسیده بودن و بقیه هم هنوز تو حال و هوای نوروز بودن و خلاصه کلاسها یکی در میون تشکیل میشد.تو تمام هفته نوژن رو فقط یه بار دیده بودم اون هم از دور.تصمیم داشتم خودم رو بی خیال نشون بدم و با اون مثل یه همکلاسی عادی برخورد کنم...