بچه كه بوديم فرنوش نسبت به مهري خيلي كم گريه ميكرد مگه وقتايي كه خيلي ناراحت ميشد يا محكم ميخورد زمين ... اونوقت مهري ميرفت نوازشش ميكرد ، آرومش ميكرد ... منم بعضي وقتا ميرفتم دستشو ميگرفتم و اونقدر باهاش شوخي ميكردم تا يه لبخندي رو صورت ظريفش بشينه ... هيچوقت طاقت ديدن گريه فرنوشو نداشتم ..
كاش...