نتایح جستجو

  1. amarjani200

    روزگار مهري و مهران

    با عرض پوزش از دوستان فعلا اين قسمت رو فاكتور ميگيريم تا روند داستان در دو زمان جداگانه پيش نره... مرسي داداش مهران
  2. amarjani200

    نقد رمان ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد(پائولو کوئلیو)

    كتاب خيلي معني داريه البته من چند سال پيش خوندمش و به جز ورونيكا اسم شخصيتهاي ديگه ي اون يادم نيست ،مهمترين برداشت من از اين داستان اين بود كه كساني كه ديوانه به نظر ميان از خيلي از انسانهاي به نظر عاقل ، عاقلترن ..
  3. amarjani200

    روزگار مهري و مهران

    مامان آذرم كه خبردار شده اومده بيمارستان ، هيچ كسي دل و دماغ نداره .... حال فرنوش كه بهتر ميشه به توصيه بابا ، من و مهري فرنوشو ميبريم خونه .. توي راه بازم فرنوش بيتابي ميكنه و مهري هم همش دلداريش ميده .. وقتي ميرسيم خونه مهري فرنوشو ميبره اتاق خودش تا استراحت كنه ، منم ميشينم رو كاناپه و...
  4. amarjani200

    نقد "روزگار مهري و مهران"

    مرسي ، مرسي ... ok رو شخصيت مهران بيشتر كار ميكنم ;):gol: فرنوشم ديگه ديگه :redface:
  5. amarjani200

    روزگار مهري و مهران

    بغض هنوز راه گلومو بسته ، يه گوشه اي روي پله هاي بيروني بيمارستان ميشينم ، تصوير برانكاردي كه زن عمو روش خوابيده بود از جلوي چشام دور نميشه ، بيچاره عمو ... چقدر آرومه ، كسي چه ميدونه توي دل عمو چه خبره ... فرنوشو بگو ، تازه سر درد و دلش وا شده بود ، چه جوري ميخواد مرگ مادرشو تحمل كنه ، كاش قدرت...
  6. amarjani200

    نقد "روزگار مهري و مهران"

    شرمنده ام به خدا خيلي دوست دارم زود به زود داستانو ادامه بدم ، اما شرايط كاريم اجازه نميده ... با اين حال چشم:gol: البته گلابتونم يه مدت غيبت داره دست تنهام .... در مورد مهرانم خب با اينكه خيلي تو رفتار مردم دقيقه و ترجيح ميده مشكلات مردمو حل كنه اما سن وسالش يه ذره براي جمع و جور كردن قضيه ي...
  7. amarjani200

    مرسي محسن جان

    مرسي محسن جان
  8. amarjani200

    سلام محسن جان يه زحمت :توي تاپيك زير http://www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=172528&page=5 توي پست...

    سلام محسن جان يه زحمت :توي تاپيك زير http://www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=172528&page=5 توي پست دهم به جاي فرنوش توي جمله زير بايد مينوشتم مهري ، لطفا" اديتش كن توي راه فرنوش زنگ ميزنه : سلام داداش ، كجايين شما ، خوب ميپيچونيا ... مرسي
  9. amarjani200

    روزگار مهري و مهران

    عمو ممد همينجور خيره به ديوار ايستاده ، ميرم جلوتر ، دستشو ميگيرم ، يه تكوني به خودش ميده ولي بازم نگاهش خيره به ديواره، آروم ميبرمش روي صندلي مينشونمش ، سرماي دستاش نگرانم ميكنه ، نكنه اتفاقي براي زن عمو افتاده باشه ، فرنوش كجاس ؟ يه صداي جيغ بلند تا مغز استخونمو ميسوزونه ، فرنوشه ... يعني چي...
  10. amarjani200

    نقد "روزگار مهري و مهران"

    چرا مرسي ... بدون شما من چه جوري داستانو ادامه ميدادم;)
  11. amarjani200

    روزگار مهري و مهران

    با فرنوش سوار ماشين ميشيم كه بريم بيمارستان ، فرنوش دل تو دلش نيست با اين حال ميگه : مهري اينا چي ؟ -نميدونم ، فعلا" كه نميتونم بهشون زنگ بزنم ، نهايتا" خودشون ميان... گاز ماشينو ميگيرم و ميريم ، توي راه هيچ حرفي نميزنيم ... به محض اينكه ميرسيم به بيمارستان فرنوش از ماشين پياده ميشه و ميره سمت...
  12. amarjani200

    روزگار مهري و مهران

    ديگه ميرسيم بالا و با فرنوش وايميسيم به تماشاي تهران ... عطر فرنوشو حس ميكنم ، احساس غرور بهم دست ميده ،انگار روي همه ي پشت بوماي تهرانيم ، دوست دارم مثل بچيگيا دست فرنوشو بگيرم و با همديگه بدوييم ، دوست دارم هرچي فاصله بينمونه از بين ببرم .... انگار نه انگار كه يه مدت طولاني از هم دور بوديم ،...
  13. amarjani200

    نقد "روزگار مهري و مهران"

    آره ديگه يه ذره مغرورم هست ، چيكارش كنم آبجيمه :eek: ولي صبر كن بالاخره دم به تله ميده :surprised:
  14. amarjani200

    قربون شما به لطف شما ، خوبم خوشحالم كردي

    قربون شما به لطف شما ، خوبم خوشحالم كردي
  15. amarjani200

    خبر خبر...قرار ملاقات بچه های کرج...بشتابید!

    مرسي ايشالا عروسيت بيايم :w14: تا بعد :gol:
  16. amarjani200

    خبر خبر...قرار ملاقات بچه های کرج...بشتابید!

    قربونت برم ...:gol:
  17. amarjani200

    خبر خبر...قرار ملاقات بچه های کرج...بشتابید!

    سلام به همه ي دوستاي عزيز :gol: خوشحالم كه خيلي به همتون خوش گذشته خيلي دوست داشتم ببينمتون ولي خب نشد ديگه ، فقط صاحب مجلسو زيارت كردم;) زندگي متاهليه ديگه :redface: به اميد ديدار:victory:
  18. amarjani200

    روزگار مهري و مهران

    يادمه يكي دو سال از اسباب كشي ما گذشته بود كه فهميديم عمو رفته ژاپن ،وقتي هم سراغ فرنوش و زن عمو رو از مامان ميگرفتيم ميگفت يه مدتي رفتن قزوين پيش مادربزرگ فرنوش ... آخه مهردخت خانم قزويني بود .. البته مامان با زن عمو تلفني در تماس بودن وهر وقت به همديگه زنگ ميزدن كلي باهم حرف ميزدن ... با خودم...
  19. amarjani200

    نقد "روزگار مهري و مهران"

    مهرنوش كيه دوست خوبم ؟ فرنوش ...:redface: حالا ديگه بايد ديد رابطه محسن و مهري ، فرنوش و مهران چي ميشه ... به نظر مياد كه يه چيزايي هست ! مرسي ، در ضمن نظرت خيلي كمكم كرد بازم مرسي :smile::smile::smile:
  20. amarjani200

    سلام دوست من خوبي ؟ حال ، احوال ؟

    سلام دوست من خوبي ؟ حال ، احوال ؟
بالا