نتایح جستجو

سلام سايه جان مرسي كه خبرم كردي ببخشيد پيريه ديگه با كم كاري و حواس پرتي ممنون ميشم اگه بازم جايي به من نياز بود خبرم كني ....

سلام به همگي ببخشيد از تاخير پيش اومده من پست اول تاپيك رو خوندم به نظر من مشكلي براي ادامه كارنيست فقط اگه ممكنه عبدالغني (اگه درست گفته باشم) عزيز اگه ممكنه لغات پستشونو يه ذره درشتتر كنن كه خواناتر بشه ممنون از همتون;)

شب من تيره از آن است كه گيسوي تو بر باد خزان ميگردد بي ثمر شكوه نكن نامه ي تو بر تو گران ميگردد ... مرسي از احساس قشنگت ببخشيد كوتاه جواب دادم ، به تلافي

ديشب از كوچه تنهايي خود ميرفتم كه شب از خيره چشمان تو پر شد از غم زمزمه كردم از آن خاطره دور كه با هم گفتيم : " بي تو مهتاب شبي باز آن كوچه گذشتم همه تن چشم شدم ، خيره به دنبال تو گشتم ... " شوق ديدار به دل ماند كه جامم بشكست در نهانخانه جانم شرر آمد ، دل بست يادم آمد كه شبي بي تو از آن كوچه...

چشم به راه كدامين بوسه نشسته اي ؟ كه مرگ بي هنگام ميكوبد بر در خانه اي كه تو به شب نشيني نشسته اي سر فرود آر از اين بي تابي نكند منتظر مهتابي ؟ باد و باران گنه از روي زمان ميشويند در سرا پرده ماه ، ميدرخشد نگه شبتابي حجم پر حجم بهارت در دل تو چرا پشت ستاره خوابي ؟ بي ثمر جست نكن من كه نديدم در...

البته بهتر اينقده سرم شلوغه ...

سلااااااااااام خوبي ؟ خسته نباشي چه خبرا؟ بابا اين داستان نوشته ما چي شد؟

حال من از حال تو افزونتر است ديده ام از گونه ات گلگونتر است گر تفال چاره اين كار نيست چون منم تو مي بنوش ، ار يار نيست

تو را من زنده ميخواهم ، چو حوري وش ، اهورايي نگاه از سوي تو گيرم ، كه مشهوري به گيرايي تو از احساس نيمايي ، فروغي در كوير شب بسوزان آسمانم را ، گر از آنسو تو مي آيي من از شعر تو ميخوانم ، به فال حافظ از چشمت كه از زلفت بيفتادم ، ز هر سو طشت رسوايي من از آه خزان دارم نشاني اي اقاقي وار تو آنسوي...

تو از اين بارگه نور و خفا از سخاوت به جفا تو از اين هستي بي امكاني از نسيمي كه شود طوفاني بهترين را داري ... حق نگدار تو و لحظه تو نوراني برسان از اين سمت تو سلامي اگرت ملك خدا مهماني دل به سويي داري ثمرش ضامن جاويداني با توام دوست اين زنداني برسان از اين سمت تو سلامي اگرت ملك خدا مهماني ...

از طرف ... ميرسد از آنجا خبر از اين همه احساس لطيف كه به من ميرسد از سوي زمين اين همه عشق و محبت ز تو اي سايه از جان بهتر دست تو جا مانده روي چشمم نه به روي تن سفلاي زمين عشق من تا به ابد با دل تو خواهد ماند اين نشان ابدي دل پر خاطره حيران است دل من تا به ابد سوي تو سرگردان شد تا بگيرم...

ممنون از تاپيك قشنگت سايه جان منم نظرم اينه كه اگه يكي خواست شروع كننده يه حس يا يه شعر باشه اين امكان رو توي تاپيك داشته باشه :gol::gol:

شايد از گوشه ي آن چشمه ي احساس روان دل دريايي و آن زمزمه هاي گذران خسته از آه و از اين همهمه هاي دگران از فلق تا به سحر دلشده هاي نگران قلمت كار افتاد ... تو بگو تا شايد كار او با دل تو يار افتاد ;)

ياس منحوس نشان از خبري بدتر داشت دل به روياي تو بستن ثمري ديگر داشت از كجا محنت اين قافله سالار گسست مرگ احساس نشان از سخني بهتر داشت قاصدك از خبر شاعر بي دل چه خبر ؟ دل به انزال زوالم چو يكي بستر داشت

ديدن طبيعت دل بزرگ ميخواد ... دل همتون دريايي مرسي از دوست مهربونم