من یه کاری می کنم روزبه حتی از شنیدن اسمم هم حالش به هم بخوره من نمی خوام اونو از تو بگیرم مطمئن باش من سهمتو بهت بر می گردونم من به تقدیر نامراد خودم قانعم پس لازم نیست که تو ایثار........
انگشت روی لبم گذاشت و در حالی که اشک از چشم های شهلایش بیرون می ریخت گفت:
هیس دیگه هیچی نگو از حالا به بعد...