كاش مى دانستى
پنجره ، مفهومى ست ؛ بيشتر از يك قاب
و درخت
مثل هر يك از ما
خاطراتى دارد
كه در آنها باران مى آيد ..
برگها مى ريزند..
و پرستوها پر مى گيرند....
كاش مى دانستى
سبز ، آبى تر از اين است كه ما مى بينيم
و زمين
فصلهاى دگرى هم دارد
كه در آنها سنگ مى گردد آب..
عشق مى بازد دل ..
و شگفتيها سر مى گيرند ...!
امروز هم می خواستم بگویم
"دوستت دارم"...
درست مثل دیروز، یا حتّی قبل تر...!
امّا نمی دانم چرا یک روز می شود "سلام"،
یک روز می شود "مراقب خودت باش"،
یک روز می شود...
هیچ، بگذریم...!
هوا که بارانی باشد، دلتنگی بهانه دارد...
اما هوا صاف است...
نمی دانم...
شاید دلم به وقت لندن عاشقت شده است...
آخر به لطف خدا، لندن، همیشه ابریست...
تو که نمی آیی...
بگذار دلتنگیم را اینطور بهانه کنم..