ALIREZA.F.1988
پسندها
14,948

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • حسن و عشق پاک را شرم و حیا در کار نیست
    پیش مردم شمع در بر می‌کشد پروانه را...
    #صائب_تبریزی
     

    با سه تا شان رفته بودیم سینما
    بگذریم از ما بقیه ماجرا
    یک سری ، بر گل پری عاشق شدم
    او خرم کرد،
    او خرم کرد، وانگهی فارغ شدم
    یک دو ماهی یار من بود و پرید
    قلب من از عشق او خیری ندید
    آزیتای حاج قلی اصغر شله
    یک زمانی عاشقش گشتم بله
    بعد اوهم یار من آن یاس بود
    دختری زیبا و پر احساس بود
    بعد از این احساسی پر ادعا
    شد رفیق من کمی هم المیرا
    بعد او هم عاشق مینا شدم
    بعد مینا عاشق تینا شدم
    بعد تینا عاشق سارا شدم
    بعد سارا عاشق لعیا شدم
    پدرش آمد میان حرف او
    گفت ساکت شو دیگر فتنه جو
    گرچه من هم در زمان بی زنی
    روز و شب بودم به فکر یک زنی
    لیک جز آنکه بداری مادری
    دل نمی دادم به هر جور دختری
    خاک عالم بر سرت، خیلی بدی
    واقعا ً که پوز بابا را زدی
     
     
     
     
     

    پسری با پدرش در رختخواب
    درد ودل می کرد با چشمی پر آب
    گفت :بابا حالم اصلا ً خوب نیست
    زندگی از بهر من مطلوب نیست
    گو چه خاکی را بریزم توی سر
    روی دستت باد کردم ای پدر
    سن من از ۲۶ افزون شده
    دل میان سینه غرق خون شده
    هیچکس لیلای این مجنون نشد
    همسری از بهر من مفتون نشد
    غم میان سینه شد انباشته
    بوی ترشی خانه را برداشته
    پدرش چون حرف هایش را شنفت
    خنده بر لب آمدش آهسته گفت
    پسرم بخت تو هم وا می شود
    غنچه ی عشقت شکوفا می شود
    غصه ها را از وجودت دور کن
    این همه دختر یکی را تور کن
    گفت آن دم :پدر محبوب من
    ای رفیق مهربان و خوب من
    گفته ام با دوستانم بارها
    من بدم می آید از این کارها
    در خیابان یا میان کوچه ها
    سر به زیر و چشم پاکم هر کجا
    کی نگاهی می کنم بر دختران
    مغز خر خوردم مگر چون دیگران؟
    غیر از آن روزی که گشتم همسفر
    با شهین و مهرخ و ایضاً سحر
    درد دل یه پسر مجرد


    خدایا پس چرا من زن ندارم؟

    زنی زیبا و سیمین تن ندارم؟

    دوتا زن دارد این همسایه ما

    همان یک دانه را هم من ندارم

    آژانس ملکی امشب گفت به من:

    مجرد, بهر تو مسکن ندارم

    چه خاکی بر سرم باید بریزم؟

    من بیچاره آخر زن ندارم

    خداوندا تو ستارالعیوبی

    وبر این نکته سوءظن ندارم

    شدم خسته دگر از حرف مردم

    تو میدانی دل از آهن ندارم

    تجرد ظاهرا”عیب بزرگی است

    من عیب دیگری اصلا”ندارم

    خودم میدانم این”اصلا” غلط بود

    در اینجا قافیه لیکن ندارم

    تو عیبم را بپوش و هدیه ای ده

    خبر داری نیکول کیدمن ندارم؟

    اگر او را فرستی دیگر از تو

    گلایه قد یک ارزن ندارم

     
     
     
     
     
     
     
    سخن از زن نگو من سیرم از زن
    خدا داند که من دلگیرم از زن

    akhiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiii
    shoma goftino ma khanoomha hambavar kardim.......
    خدایا به مردان در خانه ات
    به آن زن ذلیلان فرزانه ات
    به آنان که از بیخ و بن زی ذیند
    شب و روز با امر زن می زیند
    به آنان که مرعوب مادر زنند
    ز اخلاق نیکوش دم می زنند
    به آنان که در بچه داری تکند
    یلان عوض کردن پوشکند
    به آنان که با ذوق و شوق تمام
    به مادر زن خود بگویند مام
    به آنان که دامن رفو می کنند
    ز بعد رفویش اتو می کنند
    به آنان که درگیر سوزن نخند
    گرفتار پخت و پز مطبخند
    به تن های مردان که از لنگه کفش
    چو جیغ عیالانشان شد بنفش
    که ما را بر این عهد کن استوار
    از این زن ذلیلی مکن برکنار
    من ندارم زن و از بی زنیم دلشادم
    از زن و غر زدن روز و شبش آزادم
    ........;;
    khoda az delet khabar dare va bas
    khodesh be dade delet brese.....
    دل را به کف هر که نهم باز پس آرد


    کس تاب نگهداری دیوانه ندارد...
    in ham javabet:



    شعر طنز خانمهای متأهل



    باز شوهر بی بهانه
    با ادایی کودکانه
    هیکل چون استوانه
    میکند غر غر به خانه
    یادم آید روز اول
    گردنش کج, دست و پا شل
    پیش بابا موش می شد
    سرخیش تا گوش می شد


    دختری افتاده بودم
    مهربان و ساده بودم
    نرم و نازک
    شاد و چابک
    چشمهایم همچو آهو
    عطر موهایم چو شب بو
    می شنیدم از لب او
    حرفهایی همچو جادو:
    من غلام خانه زادت
    جان دهم هر دم به یادت
    گر نیایی خانه ی من
    می گریزد روحم از تن
    بعد از آن گفتار زیبا
    خام گشتم من همانجا
    شد به پا جشن عروسی
    کیک و شام و دیده بوسی
    بعد از آن دیگر ندیدم
    هرگز آن اوقات بی غم
    قسمتم یک مرد جانی
    اندکی لوس و روانی
    بی اراده همچو یابو!
    پرخور و مغرور و پر رو
    بشنو از من جان خواهر
    هر که کرد این دوره شوهر
    خاک بر سر گشت و حیران
    شد پشیمان,شد پشیمان, شد پشیمان????????????????????????????????????
    اینو اون شاعره گفته
    مال من نیست که

    من به این راحتیا دم به تله نمیدم:biggrin: avaze dohol shenidan az door khoshast
    دسترسی به بنده هم به این آسونیا نیست:biggrin::biggrin:are valah
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا