بنام او كه نوازش ميدهد روانم را
خداي خوبم
توي اين شب تاريك
با يه حس دوستداشتني
به اندازه يه بغض تنگه تنگ
كه شكستنش نزديكه
و به تعداد قطرات اشك روي گونه م
منو ببخش...
خداي خوبم
شكرت كه نشانم دادي
چگونه پيدا كنم عصاي رفتنم را
آن هنگام كه در نابينايي خويش گم بودم
شكرت مهربونم
هق هق گريه هام تمومي نداره
وقتي به مهربونيات فك ميكنم
ولي عوضش دلم زلال ميشه
وقتي حس ميكنم به حرفام گوش ميدي