روزی روزگاری نه چندان دور
اویی بود که تو شد در نوشته هایم
در فاصله ای نه چندان دور و نه چندان نزدیک
این قدر نزدیک که در قدم اول تو شد
و آن قدر دور که در نزدیک ترین فاصله شد شما!
گفتم و گفت
شنیدم و شنید
سکوت کردم و سکوت کرد
دور شد و دورشدم
خواندمش و خواند مرا
فاصله ها را دیدیم و عاقلانه بریدیم
بی قراری ها را دیدیم و بی اراده برگشتیم
گلایه کردیم و ترسیدیم
باور کردیم و اعتماد کردیم و همپا شدیم
ناشناخته شناخته بودیم و شناخته را نشناخته بودیم
بی هیچ راه حلی
دوباره سکوت کردیم
برای حفظ امیدی که در حرف هامان به ناامیدی می رسید
و این شد قصه سکوتی که دیگر شکستنی نبود...
smart student