MisyoMasoud
پسندها
9,153

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/497182-%D8%A8%D8%AF%D9%88-%D8%A8%D8%AF%D9%88%D9%88%D9%88%D9%88%D9%88%D9%88%D9%88%D9%88%D9%88%D9%88%D9%88%D9%88-%DB%8C%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D8%B1-%D8%AF%DB%8C%D8%AF%D9%86%D8%B4-%D8%B6%D8%B1%D8%B1-%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%87/page25#245
    مرز های سکوت ...
    من از گوشه این تنهایی
    به سکوتی خیره شده ام
    که مرزهای آن تمام دنیای مرا فرا گرفته است
    شاید وقتی، جایی، کسی، زمانی
    آرزو داشت این مرزها را پشت سر گذارد
    این سکوت را بشکند
    نمی دانم
    شاید ....
    اثار هنری به دو دلیل ارزشمندند:
    اول اینکه توسط استادان بوجود امده اند
    دوم اینکه تعدادشان کم است
    شما گنج پر ارزش هستید زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید(اگ ماندینو)
    در فصل برگ ریز
    آمد
    دلگیر
    چونان غروب غمزده پاییز
    و من ملال عظیمش را
    در چشمهای سیاهش
    خواندم
    رفتیم بی هیچ پرسشی و جوابی
    وقتی سکوت بود
    بعد زمان چه فاصله ای داشت
    دیدم که جام جان افق پر شراب بود
    من در آن غروب سرد
    مغموم و پر ز درد
    با واژه سکوت
    خواندم سرود زندگیم را
    شب می رسید و ماه
    زرد و پریده رنگ
    می برد
    ما را به سوی خلسه نامعلوم
    آنگاه عمق وجود خسته ام از درد
    با نگاه کاوید
    در بند بند سیال سرخ جاری خون را دید
    لرزید
    بر روی چتر سیاه گیسوی خود را ریخت
    آنگاه خیره خیره نگاهش
    پرسنده در نگاه من آویخت
    پرسید
    بی من چگونه ای لول ؟
    گفتم ملول
    خندید
    (حمید مصدق)
    یگانه مکانی که رویاهایت در آنجا ممکن می شود، ذهن توست. باور کن آرزوهایت دست یافتنی است.
    گرچه دیره ولی مرسی بابت تبریک عیدت:D
    تو...
    در کدام ثانیه می آیی؟!
    بگو...!!!
    بگو تا ساعتها را در همان لحظه نگاه دارم
    تقویم دنیایم این روزها پر شده است از قرمزهای بی دلیل
    اینجا که نباشی؛
    زندگی ام تا اطلاع ثانوی تعطیل می شود.
    سلام داداش خدا را شکر با کامپیوتر خونه تونستم دانلودشون کنم


    کاش چون آینه روشن می شد، دلم از نقش تو و خنده تو... صبحگاهان به تنم می لغزید، گرمی دست نوازنده تو.... کاش چون پرتو خورشید بهار، سحر از پنجره می تابیدم...از پس پرده ی لرزان حریر، رنگ چشمان تو را می دیدم...
    هر چه دادم به او حلالش باد
    غیر از آن دل که مفت بخشیدم
    دل من کودکی سبکسر بود
    خود ندانم چگونه رامش کرد
    او که میگفت دوستت دارم
    پس چرا زهر غم به جامش کرد
    (همه چیز بازیچه نیست) این راپروانه ای گفت که بال هایش در دست کودکی جا مانده بود.
    شب خوش .. دیگه از فردا شروع کنید به خوندناااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ..
    والا گرفتار پایان نامشه شدیدا
    نه خیلی وقته نمیاد باشگاه
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا