نگار پاستور
پسندها
556

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • اغوش تو که باشد

    و تپش های قلبت میشود

    لالایی کودکانه ام

    کنارم بمان

    میخواهم

    صبح چشمانم در نگاه تو

    بیدار شود....


    پروانه....
    عشق مگر حتما باید پیدا و آشکار باشد تا به آدمیزاد حق عاشق شدن،عاشق بودن بدهد؟ گاه عشق گم است،اما هست،هست،چون نیست.عشق مگر چیست؟ آن چه که پیداست؟ نه،عشق اگر پیدا...شد که دیگر عشق نیست. معرفت است. عشق از آن رو هست،که نیست! پیدا نیست و حس می شود. می شوراند. منقلب می کند. به رقص و شلنگ اندازی وا می دارد. می گریاند. می چزاند. می کوباند و می دواند. دیوانه به صحرا! گاه آدم، خود آدم، عشق است. بودنش عشق است. رفتن و نگاه کردنش عشق است. دست و قلبش عشق است. در تو می جوشد، بی آنکه ردش را بشناسی. بی آنکه بدانی از کجا در تو پیدا شده، روییده. شاید نخواهی هم. شاید هم بخواهی و ندانی. نتوانی که بدانی. عشق، گاهی همان یاد کمرنگ سلوچ است و دست های آلوده تو که دیواری را سفید می کنند!
    مخاطب اگه خــــــــاص باشه... !
    لازم نيست شما دورش رو از اين و اون خلوت کني خودش واسه بودن شما جا باز ميکنه !لازم نيست واسش دنيا رو بخريد تا بمونه !
    خودش قدر يه شاخ گلتون رو مي دونه !...لازم نيست هر کسي رو توجيح کنيدکه ايشون ماله شماست !
    خودش تورو به همه دنيا نشون ميده و ميگه اين ماله منه !
    لازم نيست به فکر رفتنش باشيدخودش به شما ثابت مي کنه اومده که بمونه
    دلم تنگ است

    نغمه ای ازحدیث دلتنگیم را باز گو میکنم ..دغدغه نگاه پر از خواهشم برای بازگشت تو ...

    دلم تنگ است ..

    بر من ببار ...ببار از تفسیر سکوت عشقت که مرا مجنون خود کرده است ..

    اینجا منم و یک عالمه خاطره ....خاطرات دستان تو ....نگاه تو ....چه بی تاب مرا صدا میکند .

    بی تو چه کنم ...چه کنم با این همه خاطره که در قلب من است ..

    .انتظار ...برای بازگشت تو .......مرا زبانزد خاص عاشقان کرده است ...

    این فاصله هیچ گاه نتوانست یادت را از من بگیر ...یاد توئی که عشق همیشگی ام هستی ....

    پر از حسزتم ....پر از حسرت داشتن حرارت اغوش تو ...

    به من برگردون نگاهت را ...که سخت دلتنگم ....سخت دلتنگم ...

    به من بگو چه کنم در حسرت حتی یک لحظه ترنم صدای تو ...

    پر از بارانم ..پر از باران کلام عشق ..

    باران نگاهم در نهان وجودم ...تو را میخواند ....دستان تو را ...

    نگاه انتظار دلم برای داشتن دوباره اغوشت را بازگشتی به شهر عشق باش ....که من سخت دلتنگم ..
    دل من در دل شب

    خواب پروانه شدن می بیند !

    مهر صبحدمان داس به دست

    خرمن خواب مرا می چیند !

    آسمانها آبی

    پـَـر مرغان صداقت آبی است

    دیده در آئینه ی صبح تو را می بیند ....

    از گریبان تو صبح صادق

    می گشاید پـَـر و بال .....
    گر چه با يادش، همه شب، تا سحر گاهان نيلي فام،

    بيدارم؛

    گاهگاهي نيز،

    وقتي چشم بر هم مي گذارم،

    خواب هاي روشني دارم،

    عين هشياري !

    آنچنان روشن كه من در خواب،

    دم به دم با خويش مي گويم كه :

    بيداري ست ، بيداري ست، بيداري !

    ***

    اينك، اما در سحر گاهي، چنين از روشني سرشار،

    پيش چشم اين همه بيدار،

    آيا خواب مي بينم ؟

    اين منم، همراه او ؟

    روي راهي تار و پودش نور،

    از اين سوي دريا، رفته تا دروازه خورشيد ؟

    ***

    اي زمان، اي آسمان، اي كوه، اي دريا !

    خواب يا بيدار،

    جاوداني باد اين رؤياي رنگينم !
    تو ستاره ای هستی در آسمان دلم که هیچگاه خاموش نمیشوی

    تو خاطره ای هستی ماندگار در دفتر دلم که فراموش نمیشوی

    همیشه تو را در میان قلبم میفشارم تا حس کنی

    تپشهای قلبی را که یک نفس عاشقانه برایت میتپد

    از وقتی آمدی بی خیال تمام غمهای دنیا شدم

    و تو چه عاشقانه شاد کردی خانه قلبم را

    از وقتی آمدی گرم نگه داشتی همیشه آغوشم را ،

    عطر تنت پیچیده فضای عاشقانه دلم را

    همیشه پرتو عشق تو در نگاهم میتابد ، همیشه دلم به داشتن تو می بالد،

    دستانم دستان را میخواهد و اینجاست که گلویم ترانه فریاد عشق تو را میخواند

    چون همین گونه مرا عاشق خودت کردی ،

    همینگونه مرا اسیر عشق و محبتهایت کردی

    از وقتی آمدی ،آمدنت برایم یک حادثه شیرین در زندگی ام بود،

    نگاهم مال تو هست ، دلم گرفتار تو است ،

    من تو را دارم و به هیچکس جز تو نمی اندیشم

    مال من هستی و همین است که من زنده هستم ،

    در قلبم هستی همین است که همیشه شاد هستم
    نگاهت آویخته است

    بر کنار تمام سایه‌های خیالم

    چشمانت همچنان مرا می‌کاود

    یاد نگاهت با من است هر جا که باشم

    من و تو

    آرامش و سکوت

    در خلوتی دور

    آسمانی ابری

    باران گه گاه

    روشنایی شمعی

    آرزوی من چیزیست به همین سادگی ...

    سنگی بگذار بر کلمات من

    چراغی روشن کن

    دانستم بی واژه تو را دوست دارم ...

    به چشمان تو که فکر میکنم

    گویا ثانیه ها از رفتن باز می ایستند

    من دیگر در چشمان توام

    به چشمانت که مینگرم خودم را میبینم

    آری من دیگر در چشمان تو ام

    من زندگی ام وهمه احساسم...برای توست...!
    من نمیدانم

    کدام نگاه.. کدام جاده.. کدام حرف.. کدام صدا.. کدام رفتار.. کدام نبودن..

    کدام خواستن.. کدام بودن.. کدام واژه.. کدام نخواستن.. کدام دوستت دارم..

    کدام… تو را از من گرفت… ولی! من میدانم! دلم تا همیشه در وسط ترین نقطه ی زندگیت جا مانده است…

    جایی بین خواستن و نخواستن.. جایی بین بودن و نبودنجایی بین رفتن و نرفتن.. جایی بین……. این نقطه‌های خالی …

    همـــــــــه وقت ،
    همــــــه جـــــــــــــــــــا،
    من به هر حال که باشم به تو می اندیشــــــــــــــــم !
    تو بـــــــــدان ایــــــن را
    تنها تـــــــــــــــو بــــدان
    تــــو بیـــا...
    تو بمان... با من تنها تـــــــــــــــو بمــــــان .
    جای مهتـــــــــــاب به تاریکی شب ها تـــــو بتـــــــــــــــاب!
    من فـــــــــــدای تو، به جای همه گل هـــــــــــا تـــــــــــو بخنــــــــد!!!!
    آهنگ تند زندگی برای رقصیدن است نه دویدن …



    .


    کاش انسان ها همان قدر که از ارتفاع می ترسیدند،
    کمی هم از ” پستی ” هاهراس داشتند …


    .


    برای زیبا زندگی نکــردن ، کوتاهی عمر را بهانه نکــن ؛
    عمر کوتاه نیــست ، ما کــوتاهی می کنیم … !


    .


    اگر کسی به تونگاه کرد و قلب تو را لراند عجله نکن ،
    زیرا ممکن با قلبت کاری کاری کند که چشمانت بلرند …


    .


    وقتی که باران می بارد ، همه پرنده ها به دنبال سرپناه هستند ،
    اما عقاب برای دوری از خیس شدن ، بالاتر از ابرها پرواز میکند …
    این دیدگاه است که تفاوت را خلق میکند …
    چشم مست تو عجب جلوه گه بیداد است

    خم ابروی تو سرمشق کدام استاد است؟

    خم ابروی تو را دیدم و رفتم به سجود،

    صید را زنده گرفتن هنر صیاد است
    عمر فقط یک روز است!
    یک شعر ساده از یک دل ساده که برای یک حال ساده تنگ شده است:
    همه فعل هایم ماضی اند ... ماضی خیلی خیلی بعید ...!!!
    دلم برای یک "حال ساده" تنگ شده است ...!!
    برای تو مینویسم زندگی من ........

    برای تو ئی که هر لحظه ام پراز وجود توست .....و با یاد تو میگذرد ....

    دستانت را لمس می کنم .........

    صورتت را نوازش می کنم .....

    تو را در اغوش می گیرم .....

    برایت از دلم میگویم .....

    از حرف هایی میگویم که قاصدک هایی از عشق را به همراه دارند ......




    دلـــــــــم ميخواهــــــــــد ...
    آنقـــــدر بـــرايـــــش کســـــي باشـــــم ...
    کـــــه دنبـــــال کـــــسي ديگـــــری نباشـــــد ......


    سلام دوست من... دور بعدی عکاس باشی از راه رسید:)

    منتظر حضور شما هستیم:gol:
    برای تو مینویسم زندگی من ........

    برای تو ئی که هر لحظه ام پراز وجود توست .....و با یاد تو میگذرد ....

    دستانت را لمس می کنم .........

    صورتت را نوازش می کنم .....

    تو را در اغوش می گیرم .....

    برایت از دلم میگویم .....

    از حرف هایی میگویم که قاصدک هایی از عشق را به همراه دارند ......
    سلام ابجی نگار....خوبی عزیزم....
    خانم دکتر بهت تبریک میگم.....
    امیدوارم همیشه پیروز و سر بلندباشی....:gol::gol::gol::gol:
    دستم
    به تو که نمی رسد،
    فقط حریف واژه ها می شوم !
    گاهی،
    هوس می کنم،
    تمام کاغذهای سفید روی میز را،
    از نام تو پرکنم …
    تنگاتنگ هم،
    بی هیچ فاصله ای !!
    از بس،
    که خالــی ام از تو …
    از بس،
    که تو را کـم دارم …
    آخر مگرکاغذ هم،
    زندگی می شود ؟
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا