روز ولادت تو غزل آفریده شد
مفعول و فاعلات و فعل آفریده شد
پلکی زدی و معجزه ای را رقم زدی
از برق چشمهات زحل آفریده شد
از شهد غنچه ی لب پر خنده ی شما
در چشمه ی بهشت عسل آفریده شد
دلم گرم خداوندیست
که با دستان من گندم برای یاکریم خانه می ریزد !
چه بخشنده خدای عاشقی دارم
که می خواند مرا با آنکه می داند گنهکارم
دلم گرم است
می دانم بدون لطف او تنهای تنهایم
عجب تنهایی بکری!
که با او یک جهان دارم
نمی دانی عجب حسی است
برایت خدارا آرزو دارم