باز هم جمعه اي ديگر در راه است ......
نميدانم شايد هنوز در راهي ....! هنوز به مقصد نرسيده اي ؟؟؟
شايد اگر ميدانستم سوار كدام اتوبوس زمان شده اي با تو همراه ميشدم .
عطش ديدنت بي تابم كرده است .
نمي دانم از كدام جاده مي آيي كه بر سر راهت باغي از گل بكارم !
عزيز من
زمانه بر سر جنگ است!!!
صداي گريه مي آيد ....
ميدانم كه مي شنوي ....
ميدانم كه مي بيني ....
ميدانم كه با لحظه لحظه ي اين زمانه همراه شده اي .
اما تا به كي صبر ...!!؟؟؟
آيا هنوز وقت آن نشده كه رخ بنمايي؟؟؟!!!!!
زيباي من دلم تنگ تو است................