دکتر مهدیه
پسندها
1,972

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • از اپرا استفاده نکن
    ببخش من باید برم تحویل پروژه دارم شب میام ...کارت دارم بیا
    فعلا
    عزیزم فایل فلشه...باز نمیشه واست؟
    باز نمیشه یه بار رفرش کن...یا با یه مرورگر دیگه امتحان کن...
    ببینم چ میکنی
    من از بازترين پنجره با مردم اين ناحيه صحبت کردم
    حرفي از جنس زمان نشنيدم!
    هيچ چشمي عاشقانه به زمين خيره نبود.
    کسي از ديدن يک باغچه مجذوب نشد.
    هيچکس زاغچه اي را سر يک مزرعه جدي نگرفت .
    من به اندازه ي يک ابر دلم ميگيرد.....
    و شبي از شبهامردي از من پرسيدتا طلوع انگور چند ساعت راه است؟
    بايد امشب بروم بايد امشب چمداني راکه به اندازه ي پيراهن تنهايي من جا دارد بردارم
    و به سمتي بروم که درختان حماسي پيداست
    رو به آن وسعت بي واژه که همواره مرا مي خواند
    سهراب سپهري...
    این روزا همه حالشون گرفتس...هرکی بنحوی.....خیالت جم به دل نمی گیرم به شرطی که تو هم به دل نگیری

    من دلم تنگولیده ولی بزار حالم بهتر شه خودم نوکرتم......

    تو هم مراقب دکی باش
    جستنش را پا نفرسودم:
    به هنگامي كه رشته دار من از هم گسست
    چنان چون فرمان بخششي فرودآمد.-
    هم در آن هنگام
    كه زمين را ديگر
    به رهائي من اميدي نبود
    و مرا به جز اين
    امكان انتقامي
    كه بدانديشانه بي‌گناه بمانم!
    جستنش را پا نفرسودم.
    نه عشق نخستين
    نه اميد آخرين بود
    نيز
    پيام ما لبخندي نبود
    نه اشكي.
    همچنان كه،با يكديگر چون به سخن درآمديم
    گفتني‌ها را همه گفته يافتيم
    چندان كه ديگر هيچ‌چيز در ميانه
    نا گفته نمانده بود
    در فراسوي مرزهاي تنت تو را دوست مي‌دارم.

    آينه‌ها و شب‌پره‌هاي مشتاق را به من بده
    روشني و شراب را
    آسمان بلند و كمان‌گشاده پل
    پرنده‌ها و قوس و قزح را به من بده
    و راه آخرين را
    در پرنده‌ئي كه مي‌زني مكرركن.
    در فراسوي مرزهاي تنم
    تو را دوست مي‌دارم.
    در آن دور دست بعيد
    كه رسالت اندام‌ها پايان مي‌پذيرد
    و شعله و شور تپش‌ها و خواهش‌ها
    به تمامي
    فرو مي‌نشيند
    و هر معنا قالب لفظ را وا مي‌گذارد
    چنان چون روحي
    كه جسد را در پايان سفر،
    تا به هجوم كركس‌هاي پايانس وانهد..
    در فراسوهاي عشق
    تو را دوست مي‌دارم،
    در فراسوهاي پرده و رنگ.
    در فراسوهاي پيكرهايمان
    با من وعده ديداري بده.
    من وتو يكي دهانيم
    كه به همه آوازش
    به زيباتر سرودي خواناست.
    من و تو يكي ديدگانيم
    كه دنيا را هردم
    در منظر خويش
    تازه‌تر مي‌سازد.
    نفرتي
    از هر آنچه بازمان دارد
    از هز آنچه محصورمان كند
    از هر آنچه واداردمان
    كه به دنبال بنگريم،
    من و تو يكي شوريم
    از هر شعله‌ئي برتر،
    كه هيچ گاه شكست را بر ما چيرگي نيست
    چرا كه از عشق
    روئينه تنيم.
    و پرستوئي كه در سرپناه ما آشيان كرده است
    با آمد شدني شتابناك
    خانه را
    از خدائي گمشده
    لبريز مي‌كند.
    سلام دوست گلم شرمنده این روزا حواسپرت شدم..

    اگه تبریکم دیر شد ببخشید:(
    كسى به من چيزى نگفت خبر نداشتم مهديه!تولدت مبارك خوشگلم ايشالا عمر باعزت داشته باشى عزيزم
    سلام مهدیه جان
    متاستفانه این قضیه جدیدا دااره تو باشگاه باب میشه
    و مورد سوء استفاده قرار میگیره
    من چون تو رو میشناسم و قلبا دوست دارم
    بهت گفتم وگرنه کس دیگه بود اهمیت نمی دادم ;)
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا