MA_HO
پسندها
164

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﯿﺎﻫﻮ

    ﺩﻟﻢ ﮐﻮﯾﺮ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻭ

    ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻭ ﺳﮑﻮﺕ ﻭ

    ﺁﻏﻮﺵ ِ ﺳﺮﺩ ِ ﺷﺒﯽ ﮐﻪ ﺁﺗﺸﻢ ﺭﺍ ﻓﺮﻭ ﻧﺸﺎﻧﺪ.

    ﻧﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ،

    ﻧﻪ ﺩﺭ،

    ﻧﻪ ﺩﺳﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﯿﺮﻭﻧﻢ ﮐﺸﺪ ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎﯾﻢ،

    ﻧﻪ ﭘﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻧﻮﺭﺩﺩ ﻣﺮﺯﻫﺎﯾﻢ،

    ﻧﻪ ﻗﻠﺒﯽ ﮐﻪ ﺑﺸﮑﻨﺪ ﺳﮑﻮﺗﻢ،

    ﻧﻪ ﺫﻫﻨﯽ ﮐﻪ ﺳﻨﮕﯿﻨﻢ ﮐﻨﺪ ﺍﺯ ﺣﺮﻑ،

    ﻧﻪ ﺭﻭﺣﯽ ﮐﻪ ﺁﻭﯾﺰﺍﻧﻢ ﺷﻮﺩ.

    ﻣﻦ ﺑﺎﺷﻢ ﻭ

    ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ِ ﮊﺭﻓﯽ ﮐﻪ ﻧﻮﺭ ﺳﺘﺎﺭﮔﺎﻥ ﺭﻭﺷﻨﺶ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ

    ﻭ ﺁﺭﺍﻣﺸﯽ ﮐﻪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻫﯿﭻ ﻃﻮﻓﺎﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ !
     ﺑﺎﺭﻫﺎ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻡ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﺑﻬﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ

    ﺑﺎﻍ ﻧﺪﺍﺭﺩ

    ﺑﻬﺎﺭ ﻧﺎﺭﻧﺞ ﻧﺪﺍﺭﺩ

    ﻭ ﺁﺩﻡ ﺍﮔﺮ ﺩﻟﺶ ﺑﮕﯿﺮﺩ

    ﺩﺭﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺪﺍﻡ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﮕﻮﯾﺪ

    ﮐﻪ ﺩﻫﺎﻧﺶ ﭘﯿﺶ ﻫﺮ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺍﯼ ﺑﺎﺯ ﻧﺸﻮﺩ ؟
    ﻣﺎ ﺯ ﻓﺮﺩﺍ ﻧﮕﺮﺍﻧﯿﻢ
    ﮐﻪ ﻓﺮﺩﺍ ﭼﻪ ﮐﻨﯿﻢ
    ﺯﯾﺮ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﮔﺮﺍﻧﯿﻢ
    ﮐﻪ ﺟﺎﻥ ﺭﺍ ﭼﻪ ﮐﻨﯿﻢ
    ﺗﻮ ﺯ ﻣﻦ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻫﺎﯾﯽ
    ﮐﻪ ﻧﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ
    ﺁﺗﺸﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ
    ﻧﻪ ﺩﺭ ﺟﺎﻥ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ
    *

    ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ، ﺭﻭﺯ ﻣﺮﺍ ﭘﯿﺶ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﮐﺮﺩﻩ
    ﺩﻝ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﺮﺍ ﭘﯿﺮ ﺧﻤﻮﺷﯽ ﮐﺮﺩﻩ
    ﻫﯿﭻ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻋﺮﺿﻪ ﮐﻨﻢ
    ﭼﻪ ﮐﻨﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﻫﻮﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﻟﯽ ﺗﺎﺯﻩ ﮐﻨﻢ
    **

    ﻗﺼﺪ ﻣﻦ ﻧﯿﺖ ﺁﺯﺍﺭ ﻧﺒﻮﺩ
    ﺟﻨﺲ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺧﻮﺭ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻧﺒﻮﺩ
    ﺟﻨﺴﻢ ﺍﺯ ﺧﺎﮎ ﻭ ﺩﻟﻢ ﺧﺎﮐﯽ ﺗﺮ
    ﺍﯾﻦ ﺷﻌــــﺮ
    ﯾﮏ ﺯﯾﺮ ﺳﯿـﮕﺎﺭﯾﺴﺖ

    ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺁﻥ
    ﺧﺎﻣــــﻮﺵ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ

    ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ
    ﺧﺎﮐﺴﺘﺮﺵ ﻣﺎﯾﻞ ﺑﻪ ﺧﻮﻥ ﺍﺳﺖ

    ﯾﮏ ﻧﻔـﺮ ﻣﺮﺍ
    ﻣﺜـــﻞ ﺳﯿﮕـــــﺎﺭ
    ﺭﻭﯼ ﻟﺒـــﺶ ﮔﺬﺍﺷﺖ

    ﻭ ﺗﺎ ﺍﻧﺘﻬــــﺎ
    ﮐﺸـــﯿــــﺪ ...
    دنگ .... دنگ
    ساعت گیج زمان در شب عمر
    می زند پی درپی زنگ
    زهر این فکر که این دم گذر است
    می شود نقش به دیوار رگ هستی من
    لحظه ام پر شده از لذت
    یا به زنگار غمی آلوده است
    لیک چون باید این دم گذرد
    پس اگر می گریم
    گریه ام بی ثمر است
    و اگر می خندم
    خنده ام بیهوده است
    دنگ ... دنگ
    لحظه ها می گذرد
    وقتی از غربت ایام دلم می گیرد
    مرغ امید من از شدت غم می میرد ...
    دل به رویای خوش خاطره ها می بندم
    باز هم خاطره ات دست مرا می گیرد ....!
    به گوشت می رسه روزی
    که بعد از تو چی شد حالم ...
    چجوری گریه می کردم ...که از تو دست بردارم
    نشد گریه کنم پیشت
    نخواستم بد شه رفتارم
    نمی خواستم بفهمی تو
    که من طاقت نمیارم
    دلم واسه خودم می سوخت برای قلب درگیرم
    یه روز تو خنده هات گفتی ..تو می مونی و من می رم ....
    سرم را گرم می کردم که از یادم بره این غم
    ولی بازم شبا تا صبح تورو تو خواب می دیدم
    نمی دونستی اینها را چرا باید می فهمیدی
    منو دیدی ولی یکبار ازم چیزی نپرسیدی ...
    میدانم یادت هست..
    همین برایم بس است..
    به زبانت جاریش نکن..
    شیرینیش کم میشود...
    استعداد عجیبی در شکستن داری قلب؛
    غرور؛
    پیمان؛
    استعداد عجیبی در نشستن دارم
    به پای تو؛
    به امید تو؛
    به انتظار تو . .
    ﮔﻔﺘﻢ ﺑﻬﺎﺭ
    ﺧﻨﺪﻩ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ
     ﺍﯼ ﺩﺭﯾﻎ
     ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻬﺎﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﻧﻤﯽ ﺍﯾﺪ
    ﮔﻔﺘﻢ ﭘﺮﻧﺪﻩ ؟
    ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﻧﯿﺴﺖ
    ﺍﯾﻨﺠﺎ ﮔﻠﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﺪ ﻟﺐ ﺑﻪ ﺧﻨﺪﻩ ﻧﯿﺴﺖ
     ﮔﻔﺘﻢ
    ﺩﺭﻭﻥ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﺩﯾﮕﺮ ؟
    ﮔﻔﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﺸﺎﻥ ﺯ ﺑﺎﺩﻩ ﻣﺴﺘﯽ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﻧﯿﺴﺖ
     ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﻪ ﺟﺰ ﺳﮑﻮﺕ ﺳﮑﻮﺗﯽ ﮔﺰﻧﺪﻩ ﻧﯿﺴﺖ . . .
    ﭼﻨﺪ ﺑﺴﺘﻪ ﻓﻠﻮﮐﺴﯿﺘﯿﻦ 20 ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻨﺪ ﻟﺤﻈﻪ ﺻﺒﻮﺭﯼ ﺍﻡ ﮐﺎﻓﯽ ﺳﺖ
                                                                           ﺭﺅﯾﺎ؟
    ﭼﻨﺪ ﭘﺎﮐﺖ ﺳﯿﮕﺎﺭ
    ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺩ ﺷﺪﻧﺪ؟
    ﭼﻨﺪ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺩﻭﺵ ﺳﺮﺩ
    ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﻭﻧﺸﺎﻧﺪﻥ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﻣﺮﮒ ﺩﺭ ﺧﻮﻧﻢ؟
    از نظر یک زن "بی عیب ترین " مرد دنیا پدرشه ،
    "زن ذلیل ترین "مرد دنیا برادرشه ،
    "خوش تیپ ترین "مرد دنیا پسرشه ،
    "مظلوم ترین " مرد دنیا پدر شوهرشه ،
    "خوشبخت ترین "مرد دنیا شوهر خواهرشه،
    "قدر نشناس ترین" مرد دنیا دامادشه ،
    و"بدترین " " بی ریخت ترین " "بی عاطفه ترین ""بداخلاق ترین " مرد دنیا شوهرشه...!!!
    عکسهای لو رفته از پارتی جنجالی در شمال تهران
    سلام به دوست گرامم مهتا خانوم خوبید.
    خواهش می کنم قابلی نداشت
    ﭼﻪ ﻣﺪﺕ ﻻ‌ﺯﻡ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ

    ﺗﺎ ﻛﻠﻤﻪ ﻋﻔﻮ

    ﺑﺮ ﺯﺑﺎﻥ ﺟﺎﺭﯼ ﺷﻮﺩ

    ﺗﺎ ﺣﺮﻛﺘﯽ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺍﻧﮕﯿﺰ

    ﺍﻧﺠﺎﻡ ﮔﯿﺮﺩ؟

    ﺑﯿﺎ ﺗﺎ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻣﺤﺒﺖ ﻫﺎﯼ ﻧﺎﻛﺮﺩﻩ ﻛﻨﯿﻢ

    ﺑﯿﺎ ﺁﻏﺎﺯ ﻛﻨﯿﻢ.

    ﻓﺮﺻﺘﯽ ﮔﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺷﻤﻦ ﺧﻮﯾﯽ

    ﺍﺯ ﻛﻒ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﯾﻢ

    ﻭ ﻛﺴﯽ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺪ ﭼﻪ  ﻗﺪﺭ  ﻓﺮﺻﺖ ﺑﺎﻗﯽ ﺍﺳﺖ

    ﺗﺎ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻛﻨﯿﻢ

    ﺩﺳﺘﻢ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮ !
    گفتی که مرا دوست نداری گله ای نيست
    بين من و عشق تو فاصله ای نيست
    گفتم که کمی صبر کن و گوش به من ده
    گفتی که نه بايد بروم حوصله ای نيست
    گفتم که کمی فکر خودم باشم و آن وقت
    دیدم بجز عشق تو در خاطر من مشغله ای نيست
    رفتی تو... خدا پشت و پناهت ، به سلامت
    بگذار بسوزد دل من مسئله ای نيست...
    گفتگوی ماه و نابینا:
    نابینا گفت: دوستت دارم .
    ماه گفت: تو که منو نمی بینی چطوری دوستم داری .
    نابینا گفت: اگه می دیدمت عاشق زیباییت می شدم اما الان که نمی بینمت عاشق خودت هستم
    ه همه لبخند بزن اما با 1 نفر بخند ، همه را دوست داشته باش اما به 1 نفر عشق بورز ، تو قلب همه باش اما قلبت مال 1 نفر باشه .
    ﭼﻪ ﺷﻐﻞ ﻋﺠﯿﺒﯽ !

    ﺷﺮﻭﻉ ﻫﻔﺘﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ

    ﺑﺎﻗﯽ ﻫﻔﺘﻪ

    ﺑﻪ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻥ ﺧﻮﺩﻡ ﺩﺭ ﺍﺗﺎﻗﻢ ﻣﺸﻐﻮﻟﻢ .

     
    عکست را که از دیوار برداشتم،سقف کوتاه شد


    آسمان چسبید به پنجره های روبرو


    حالا


    روی هر قابی دست می کشم


    تو ظاهر می شوی


    پشت هر چراغی می رسم تو سبز...


    سرگذشت من


    آبی که از سر گذشت بود


    خواب هایی دو نفره که تعبیرش تو نبودی
    ﺗﻤﺎﻡ ﭼﺘﺮﻫﺎ ﺑﺎﺯ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ      ﺍﻣﺎ ﺗﻮ ﻧﯿﺎﻣﺪﻩ ﺍﯼ

    ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﯼ

    ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ ﻣﯽ ﺁﯾﻢ

    ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺷﺪﻡ     ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪﻡ      ﺑﺎﺯ ﻧﯿﺎﻣﺪﯼ

    ﺗﻮ ﻓﻘﻂ ﭼﺘﺮ ﺗﺎﺯﻩ ﯾﯽ ﺧﺮﯾﺪﻩ ﺍﯼ
    من
    از ترنم باران بر پنجره
    ازسمفوني باد در كوچه ها
    از بي رنگي برف بر بام خانه ها
    از پرواز پروانه و از عطر ياس
    از آواز گنجشك هاي بي قرار
    از سبزي يكدست جاليز
    از رويش مترسك ها بر صليب
    و از رستاخيز رنگ
    بر بوم زمين
    زمان را میفهمم
    در گذر
    بي تامل
    بی درنگ
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا