ابريق مي مرا شکستي ربي
بر من در عيش را ببستي ربي
بر خاک بريختي مي ناب مرا
خاکم به دهن مگر تو مستي ربي
دارم گنهي که پشت ايمان شکند
بازار تمام بت پرستان شکند
باري گنهم اگر به ميزان سنجند
ترسم که به روز حشر ميزان شکند
ناکرده گنه در اين جهان کيست بگو
آن کس که گنه نکرد چون زيست بگو
من بد کنم و تو بد مکافات دهي
پس فرق ميان من و تو چيست بگو
ساقي دل من زدست اگر خواهد رفت
درياست کجا ز خود به در خواهد رفت
صوفي که چو ظرف پر از جهل است
يک جرعه اگر خورد به سر خواهد رفت
خيام