دکتر مهدیه
پسندها
1,972

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • برای خودت زندگی کن
    کسی که تو رو "دوست"داشته باشد
    باتو"میماند"
    برای داشتنت"می جنگد"
    اما اگر دوستت نداشته باشد به هر بهانه ای می رود
    آها...

    الان فهمیدم؛ :D

    تون یک تیر و سه نشون بود!!

    1- هم عکس رو امتحان کردم.

    2- هم برات شکلات فرستادم.

    3- و هم یک گل زیبا .
    سلام مهدیه جان..:gol:

    نه چه آزمایشی !!

    مگه محققم: دییییییی

    دستت درد نکنه؛

    قطعه ی زیبا و بحث برانگیزی بود...
    گلایل را دوست دارم
    به خاطر قلبش
    که از پس برگ های لطیفش پیداست.

    دل آدمی پیدا نیست
    و سر انگشتانت را سیاه می کند
    چون گردو
    اگر بگشایی
    و ببینی..

    شمس لنگرودی
    نه بابا لوس چیه عین حقیقتو گفتم
    باشه حتما میبینم ;)
    باید برم این پستتو تو همین تاپیکی که خودم گذاشتم دوباره ببینم
    عزیزم فعلا شب بخیر
    خوب بخوابی;)
    اره باید قدرتو بدونیم
    یعنی برای این که مینویسی کمتر پست میدی؟
    یادش بخیر...!(سری دوم);)
    عکس دسته جمعی از شخصیت های کارتونی:smile:
    امیدوارم که خوشتون بیاد...:)
    ولی الان نگا کردم نبود...اشتبا شده عزیز...من 29ام تولدم بود که گذشت
    ب هر حال مرسییییییییی دوسییییی همین که یادت بود خودش باارزشه برام عزیز
    بازم میسییییییییییییییییییی:)
    تشکر به خاطر شعر زیبایی که روی صفحه ی من قرار دادی.

    -نظر در تو می کنم ای بامداد
    که با همه ی جمع چه تنها نشسته ای!

    -تنها نشسته ام؟
    نه
    که تنها فارغ از من و از ما نشسته ام.

    []

    -نظر در تو می کنم ای بامداد
    که چه ویران نشسته ای!

    -ویران؟
    ویران نشسته ام؟
    آری،
    و به چشم انداز امید آباد خویش می نگرم.

    []

    -نظر در تو می کنم ای بامداد، که تنها نشسته ای
    کنار دریچه ی خُردت.

    -آسمان من
    آری
    سخت تنگ چشمانه به قالب آمد.

    []

    -نظر در تو می کنم ای بامداد، که اندُه گنانه نشسته ای
    کنار دریچه ی خردی که بر آفاق مغربی می گشاید.

    -من و خورشید را هنوز
    امید دیداری هست،
    هرچند روز من
    آری
    به پایان خویش نزدیک می شود.

    []

    -نظر در تو می کنم ای بامداد...
    "بامداد"
    جدی خودت نوشتی خیلی عالی بود;)
    جملات قشنگ میگفتی ما نمیدونستیم:D
    دستت درد نکنه، اگه بازم نوشتی بزار ماهم فیض ببریم:)
    کاش چون پاییز بودم... کاش چون پاییز بودم
    کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم
    برگهای آرزوهایم یکایک زرد میشد
    آفتاب دیدگانم زرد میشد.
    آسمان سینه ام پر درد میشد
    ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ میزد
    اشکهایم همچو باران
    دامنم را ننگ میزد
    وه... چه زیبا بود اگر پاییز بودم
    وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم
    شاعری در چشم من میخواند.... شعری آسمانی
    در کنارم قلب عاشق شعله میزد
    در کنار آتش دردی نهانی
    نغمه من...
    همچو آوای نسیم پر شکسته
    عطر غم میریخت بر دلهای خسته
    پیش رویم:
    چهره تلخ زمستان جوانی
    پشت سر:
    اشوب عشقی ناگهانی
    سینه ام:
    منزلگه اندوه و درد و بدگمانی
    کاش چون پاییز بودم....کاش چون پاییز بودم.
    چشمها را بايد شست....جور ديگر بايد ديد
    چترها را بايد بست....زير باران بايد رفت
    فکر را خاطره را زير باران بايد برد‌..با همه مردم شهر زير باران بايد رفت
    دوست را زير باران بايد ديد‌...عشق را زير باران بايد جست
    هر کجا هستم٬باشم‌...آسمان مال من است
    پنجره٬‌فکر٬‌هوا‌٬عشق‌....زمين مال من است
    چشمها را بايد شست....جور ديگر بايد ديد
    چترها را بايد بست...زير باران بايد رفت
    دکتر جان من دیگه میرم
    شبت بخیر خدانگهدار:gol:
    علم بهتر است یا ثروت؟
    معلم پسرك را صدا زد تا انشایش با موضوع علم بهتر است یا ثروت را بخواند.


    پسرك با صدای لرزان گفت ننوشته ام. معلم با خط كش چوبی پسرك را تنبیه كرد و او را پایین كلاس پادرهوا نگه داشت!


    پسرك درحالی كه دستهای قرمز و باد كرده اش را به هم میمالید زیر لب گفت:


    اری ثروت بهتر است چون اگر داشتم دفتری میخریدم و انشایم را مینوشتم
    چند سال پیش طرح سرشماری نفوس بود...
    می گفت رفته در یه خونه ای... یه پیر زن دررو باز کرده بود...
    وقتی پرسیده بود تعداد جمعیت خانوار چنتاست مادر جان؟
    پیرزن با مهربونی که ازش خواهش می بارید گفته بود، مادر می شه فردا بیایید برای سرشماری خونه ما؟
    پرسیده بود چرا؟
    بعد از یه کم مکث جواب داد آخه الان دقیق نمی دونم شاید تا فردا از پسرم خبری بشه...
    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/368738-ای-کاش-همه-آدمها-گاو-بودند
    دستی ز کرم به شانه ما نزدی / بالی به هوای دانه مانزدی
    دیری ست دلم چشم به راحت دارد / ای دوست سری به خانه ما نزدی
    سلام دوست من!
    ممنون از تبریک تولد! و ممنون که به یادم بودی دوست خوبم...
    بهترین هارو واست آرزو می کنم
    دلم گرفته است
    دلم گرفته است
    به ایوان میروم و انگشتانم را
    بر پوست کشیده شب می کشم


    چراغ های رابطه تاریکند
    چراغ های رابطه تاریکند

    کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد
    کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد
    پرواز را بخاطر بسپار
    پرنده مردنی است.
    تو از ارایش خوشت نمیاد من از خواب تا مجبور نشم نمیخوابم وقتی صبح از خواب بیدار میشم حال کسیو دارم که 1سال واسعه کنکور درس خوند ولی قبول نشده انگار عمرم حدر رفته چقدر قرار زنده بمونم دکتر که نصفش به خوابیدن بگذره شب بخیر فردا امتحان اقتصاد دارم دعا کن 20 بشم:)
    تا حالا دقت کردی وقتی تو ماشین باسرعت میری

    به خط های سفید رو جاده.

    هر چی سرعتش بیشتر باشه ماشین

    این خط ها بیشتر وبیشتر به همین تزدیک میشن

    خط های که وقتی آهسته میری فاصله ای میان آنهاست

    وقتی میرم به گذشته از اول بودنمون تا به اینجا رو باسرعت نگاه میکنم

    میبینم که انگار از همون اول ،بودنمون کنار هم نوشته شده تو یه

    برگه سفید که خواندنش را فقط ما میتوانیم بخوانیم

    اما آهسته که نگاه کنی اینگونه نیست انگار فاصله هاست

    بین ما!!!..

    به کدام باور کنم؟؟؟
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا