mina jigili
پسندها
1,151

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • تو شاهکار خالقی.... تحقیر را باور نکن.... بر روی بوم زندگی هر چیز می خواهی بکش....... زیبا و زشتش پای توست...... تقدیر را باور نکن..... تصویر اگر زیبا نبود....... نقاش خوبی نیستی . . . . از نو دوباره رسم کن....... تصویر را باور نکن.... خالق تو را شاد آفرید..... آزاد آزاد آفرید...... پرواز کن تا آرزو........ زنجیر را باور نکن........
    قسمت این بود که من با تو معاصر باشم

    تا در این قصه ی پر حادثه حاضر باشم


    تو پری باشی و تا آن سوی دریا بروی

    من به سودای تو یک مرغ مهاجر باشم .
    در سایه دلشکستگی پیر شدم

    غم خوردم و با غمت نمک گیر شدم
    تا امدم اشنای قلبت باشم

    گفتی که من از غریبه ها سیر شدم

    در من ترانه های قشنگی نشسته اند

    انگار از نشستن ِ بیهوده خسته اند


    انگا ر سالهای زیادی ست بی جهت

    امید خود به این دل ِ دیوانه بسته اند

    ازشور و مستی ِ پدران ِ گذ شته مان

    حالا به من رسیده و در من نشسته اند ...
    زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید

    ورنه بر سنگ مزارش آب پاشیدن چه سود ؟
    زنده را تا زنده است قدرش بدان

    ورنه بر روی مزارش کوزه گل چیدن چه سود ؟

    من از نهایت شب حرف میزنم

    و از نهایت تاریکی

    اگر به خانه من آمدی

    برای من ای مهربان چراغ بیار

    و یک دریچه که از آن

    به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم

    احساس تو چون طراوت باران است
    بر زخم شکوفه های گل درمان است
    هر وقت که در هوای تو می چرخم
    انگار نفس کشیدنم آسان است
    قلب من

    قالی خداست
    تاروپودش از پر فرشته هاست
    پهن کرده او دل مرا
    در اتاق کوچکی در آسمان خراش آفتاب
    برق می زند
    قالی قشنگ و نو نوار من
    از تلاش آفتاب

    شب که می شود، خدا
    روی قالی دلم
    راه می رود
    ذوق می کنم، گریه می کنم
    اشک من ستاره می شود
    هر ستاره ای به سمت ماه می رود
    یک شبی حواس من نبود
    ریخت روی قالی دلم
    شیشه ای مرکّب سیاه
    سال هاست مانده جای آن
    جای لکه های اشتباه

    ای خدا به من بگو
    لکه های چرک مرده را کجا
    خاک می کنند؟
    از میان تاروپود قلب
    جای جوهر گناه را چطور
    پاک می کنند؟
    آه
    از این همه گناه و اشتباه
    آه نام دیر تو است
    آه بال می زند به سوی تو
    کبوتر تو است

    قلب من دوباره تند تند می زند
    مثل اینکه باز هم خدا
    روی قالی دلم، قدم گذاشته
    در میان رشته های نازک دلم
    نقش یک درخت و یک پرنده کاشته
    قلب من چقدر قیمتی است
    چون که قالی ظریف و دست باف اوست
    این پرنده ای که لای تاروپود آن نشسته است

    هدهد است
    می پرد به سوی قله های قاف دوست...^
    در ساحل امن عقل بودم که جنون

    یکدفعه مرا به داخل آب انداخت
    فریاد زدم کمک! که یک مرتبه عشق
    چون ماهی کوچکم به قلاب انداخت
    عقلم نرسید و زود نفرین کردم
    بر آنکه در آب و آنکه قلاب انداخت ...
    من خدایی دارم، که در این نزدیکی است

    نه در ان بالاها

    مهربان، خوب، قشنگ

    چهره اش نورانیست

    گاهگاهی سخنی می گوید، با دل کوچک من، ساده تر از سخن ساده من

    او مرا می فهمد

    او مرا می خواند، او مرا می خواهد
    کجاییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی؟؟؟؟
    تمام سپاسم از آن کسی است که به من نیاز نداشت اما فراموشم نکرد""...
    شکسپیر""
    :w30::w30::w30:
    دوست ، واژه است ، واژه اى که از لب فرشته ها چکیده است !
    دوست ،نامه است ، نامه اى که از خدا رسیده است !
    نامه ى خدا همیشه خواندنى ست !
    توى دفتر فرشته ها ، واژه ى قشنگ دوست ، تا همیشه ماندنى ست !
    خجسته میلاد مولود کعبه حضرت علی (ع) رو بهتون تبریک میگم
    انشاالله روزی در نجف , کنار صحن طلایی مولا

    گفتم به کام وصلت خواهم رسم روزی/گفتا که نیک بنگر شاید رسیده باشی......
    از سرنوشت غمگین نباش!چه بسا سگهای بر روی اجساد شیرهای جنگل رقصیدند شادی کردن و پنداشتند... ولی نمی دانستند شیر، شیر می ماند و سگ همان سگ حتی با قلاده های طلا...!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا