kafgir74
پسندها
1

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • اگه نیاز به patent در هر زمینه و گرایشی داشتین بهم ایمیل بزنین
    king_shaeri@yahoo.com
    شنیدم که شمشیر یکی را دوتا می کند بنازم به شمشیرعشق که دوتا رایکی می کند .
    خداوند به سه طریق به دعاها جواب می دهد:
    او می گوید آری و آنچه می خواهی به تو می دهد.
    او میگوید نه و چیز بهتری به تو می دهد.
    او می گوید صبر کن و بهترین را به تو می دهد
    ویلیام شکسپیر میگه : زمانی که فکر می کنی تو 7 تا آسمون 1 ستاره هم نداری یکی یه گوشه دنیا هست که واسه دیدنت لحظه شماری می کنه...
    من از تراکم ابرهاي سياه مي ترسم
    من از فاصله بين ابرها مي ترسم
    اي بهترينم، من از فاصله مي ترسم و کسي
    دلهره هاي بزرگ قلب کوچکم را نمي شناسد
    و يا اشکهاي سرازيرم را در دل شب نمي بيند
    جنس هر اشک خود شيشه اي از عشق است
    گويند که شيشه ها عاشق نمي شوند
    ولي وقتي روي شيشه بخار گرفته اي نوشتم دوستت دارم؛
    گريست....
    از دوريت قلبم نيز بي اختيار ميگريد...
    قلبي که شيشه اي نيست، ولي در سکوت و
    دوريت در در آن طرف مرزها مي شکند
    چشمانم در فراغت به نقطه اي دور در سرخي غروب مي نگرند
    و در انتظار برگشت خورشيد هستي بخش تا هنگام طلوع
    معناي سرخي عشق و تاريکي فاصله را تجربه مي کنند
    امام حسن عسكری علیه السلام فرموده اند: علامات المومن خمس: صلاه احدی و خمسین و زیاره الاربعین والتختم فی الیمین و تعفیر الجبین والجهر ببسم الله الرحمن الرحیم
    علامات مومن پنج چیز است: 51 ركعت نمازگذاردن در هر شب و روز (17 ركعت نماز واجب و 34 ركعت نافله) و زیارت اربعین و انگشتر در دست راست كردن و بر خاك سجده نمودن و بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحیم.(التماس دعا)

    شوق سفر نداشتی قصد گذر نداشتی
    من با تو زنده بودم اما خبر نداشتی اما خبر نداشتی
    رفتیو توی قلبم یادتو جا گذاشتی
    روی تموم حرفات یك دفعه پا گذاشتی یك دفعه پا گذاشتی

    بی تو كدوم ستاره پا به شبم بزاره
    ابر كدوم آسمون رو تشنگیم بباره
    بی تو چه مونده با من جزء یه صدای خسته
    جزء یه نگاه خاموش جزء یه دل شكسته جزء یه دل شكسته

    بالو پرم بودی خبر نداشتی
    تاج سرم بودی خبر نداشتی
    سایه به سایه هر طرف كه بودم
    همسفرم بودی خبر نداشتی
    بالو پرم بودی خبر نداشتی
    تاج سرم بودی خبر نداشتی
    سایه به سایه هر طرف كه بودم
    همسفرم بودی خبر نداشتی

    پر زدیو ندیدی بال سفر نداشتم
    گفتی رها شو اما من دیگه پر نداشتم
    كوه غمو روشونم دیدیو بر نداشتی
    من با تو زنده بودم اما خبر نداشتی اما خبر نداشتی

    شوق سفر نداشتی قصد گذر نداشتی
    من با تو زنده بودم اما خبر نداشتی اما خبر نداشتی
    رفتیو توی قلبم یادتو جا گذاشتی
    روی تموم حرفات یك دفعه پا گذاشتی یك دفعه پا گذاشتی

    (دکتر افشین یدالهی)
    دختري عفت فروشد بهر نان خانه اي

    شبی مست رفتم اندر ویرانه ای

    ناگهان چشمم بیافتاد اندر خانه ای نرم نرمک پیشرفتم


    در کنار پنجره تا که دیدم صحنه ی دیوانه ای

    پیرمردی کور و فلج درگوشه ای

    مادری مات و پریشان همچنان پروانه ای

    پسرک از سوز سرما میزند دندان بههم

    دختری مشغول عیش و نوش با بیگانه ای

    پس از ان سوگند خوردم مست نروم بر درخانه ای

    تا که بینم دختری عفت فروشد بهر نان خانه اي
    باید از عشق بسازم غزلی قابل تو
    غزلی ناب و صمیمانه به وزن دل تو
    دلی از جنس بهار است که تقدیم تو باد
    سبز باشی و دلت خانه ی پاییز مباد .
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا