این بار هم نشد كه ببرم كمند را 
 و ز پای عشق بگسلم این قید و بند را 
 این بار هم نشد كه به آتش در افكنم 
 با شعله ای ز چشم تو هر چون و چند را 
این بار هم نشد كه كنم خاك راه عشق
 در مفدم تو ،منطق اندیشمند را 
 این بار هم نشد كه ز كنج دهان تو 
 یغما كنم به بوسه ای آن نوشخند را 
 تا كی زنم دوباره به گرداب دیگری
 در چشم های تو دل مشكل پسند را ؟
 پروایم از گزند تعلق مده كه من 
 همواره دوست داشته ام این گزند را 
 من با تو از بلندی و پستی گذشته ام 
كوتاه گیر قصه ی پست و باند را