P aYa M
پسندها
329

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام،50 صفحه در عرض 15 ساعت:eek:
    ممنون مهندس بابت دعوتتون،منم فعلا در نواندیشان ساکنم،اونطرف آمدید سری به ما هم بزنید:gol:
    نگرانتم پیام جان.جدی میگم...اینقدر غصه نخور...ببین من بابت یه قضیه ای مدیونتم...کاش منم میتونستم جبران کنم
    پیام اگه شماره موبایلتو داشتم تا الان 20 بار میس انداخته بودم.چی شدی؟
    للام پیام جونم خوفیییییییی؟

    بلگشتی باشگاه؟مشکلت حل شد؟

    جند بال لفتم یاهو که ازت بپلسم نبودی
    سلام پیام جون .خوبی ؟ بعد یه مدت اومدم یه سری بزنم گفتم یه حال واحوالی کنم. خوبی؟ چه خفرااااا؟ دلم واست تنگیده .
    سعي مي كنم هيچ وقت كلمه دوستت دارمو به كار نبرمو هيچ وقت به خودم نگم اين چيزي كه قلبو روحمو داغون مي كنه عشقه! فهمیدم كه هيچي مثِ تمايل يه مرد به زن يا يه زن به مرد آزادي آدمو تهديد نمي كنه! هيچ زنجير و طنابي نمي تونه تو رو مثِ يه برده ي چشم و گوش بسته ي بي اميد نگه داره! واي به حال اون كسي كه خودشو واسه همون ميل به كَسِ ديگه اي هديه كنه! با اين كار خودمون يادمون مي ره و تموم حقوق و آزادي مون رو از دست مي ديم. مثِ يه سگ كه تو دريا افتاده و دست و پا مي زنه تا خودش به ساحلي كه وجود نداره برسونه. اگه به اين ساحل برسي هم تازه از خودت مي پرسي كه: واسه چي پريدي تو آب؟ شايدم از ترس سكوت تنهايي؟ شايد هم محتاج اوني كه كسي رو تصاحب كني يا كسي تصاحبت كنه؟ بعضيا به همين مي گن عشق! ولي به نظر من عشق خيلي كم تر از اينه كه برات گفتم! مثِ يه جور گرسنگي كه بعد سير شدن سر دلت مي مونه و حالت رو مي گيره! بعدش نوبت استفراغه!
    بين منو آدماي عاشق يه چيز مشترك داریم! اونا با نگاه كردن عكس عشقشون آروم مي گيرن و منم همين طور
    از زرتشت پرسیدند؛زندگی خود را بر چه بنا کردی؟
    گفت 4 اصل:
    1-دانستم رزق مرا دیگری نمیخورد پس آرام شدم
    2-دانستم که خدا مرا میبیند پس حیا کردم
    3-دانستم که کار مرا دیگری انجام نمیدهد پس تلاش کردم
    4-دانستم که پایان کارم مرگ است پس مهیا شدم.:gol:
    میسییییییییییییی....
    از 10 نشستم پا الستومر که بخونمش حسش نبود بهدش بچه ها زنگیدن گفتن استاد نهومده کلی کیف کلدم....
    وختی به بخیهه گفتم کلی قلبون صدقم لفتن
    تو چه خفل؟
    للام خوفیییییییییییییی؟

    مهن اومدم...کلاسم تشکیل نمیشه هولااااااااااااااااااااااا
    بعضیهاشون تو نواندیشان هستن...
    ولی هیچی مثل اون اوایل که اومده بودم اینجا نمیشه :cry:
    چطوری؟؟؟
    خوش میگذره؟؟؟
    منم هستم ولی دیگه کمتر میام...
    بچه ها هم که خیلیهاشون دیگه نیستن...
    هههههههههههی یادش بخیر اون قدیما...
    چه پسر خوشکلی داری(خنده)

    پیام جون..من باید برم..یه خوده کار دارم(میرم بخوابم) خنده


    مواظب خودت باش..شب میبینمت..بای بای
    سلاااااااااااااااااااااااام
    منم فکر کنم اشنایی !!!
    اون قدیما یه پیامی بود همش به اواتارم گیر میداد فکر کنم تو بودی...
    ایی ایی ایی..این پسر خوشکله کیه؟؟ بابا ایول...یه بوس میدی ؟
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا