اینجا انگار همه چیز قاطی شده.خیلی داغونم.جدیدا مشکوک شدم به اینکه علی جونت شروع کرده به خوردن قرص اعصاب.نمی خوام اینطوری پیش بره.داره به تدریج میمره.اشکم در اومده.خودش هم تمام حرفهامو قبول داره.هیچی هم نمیگه.از این مظلوم بودنش حرصم در میاد.ای کاش یه کم بدجنس بود.یه کم ...چه میدونم.دلم میخواد بزنم تو کله اش.اما وقتی اون ساکته و فقط داره خودخوری می کنه حرصمو بیشتر در میاره.خدا کمکم کنه.خودم به جنون کشیده شدم.