sepehrkhosrowdad
پسندها
3,160

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • خب بگو حداقل دردت چیه!! این مزخرفا چیه به عنوان دلیل میگی؟؟ اینو بگو بعد ..
    اه اه اه
    بداخلاق!
    نه برو بخواب! ایششششششششششششش
    salam sepehr jo0on
    bavaret mishe kam kam bache haye memari daran karo az daste omrani ha midozdan
    vayyyyyyyyyyyyyyyyyyy
    سلام ببخشید مزاحم میشم میخواستم که کمکم کنید میتونید کمی اطلاعات در مورد 3d panel و چندتا عکس به من بدید
    خدایا !
    مرا بیاموز
    دعا نم ، عمل کنم ، شجاع باشم.
    مرا بیاموز
    راه دشواری را بپیمایم
    که سرانجام به نوری بی پایان منتهی می شود.
    آنجا که "من" ناپدید می گردد ،
    و فقط "تو" بر جای می مانی.


    silenta


    به چشم بر هم زدنی

    مادرم کودکی هایم را

    گذاشت پشت در!

    همه چیز شد خاطره ای

    برای روزهای مبادا!

    برای روزهای "یادش بخیر"

    " ای کاش"و...

    اما نه من دکتر شدم

    و نه تو خلبان !

    تنها یادگاری آن روزها

    همان تیله های سیاه زیر کمد است

    که وقتی در خانه تکانی عید

    پیدایشان می کردیم

    از شادی، هر بار بزرگتر می شدیم ...

    حالا اما ...

    آداب این بزرگ شدن، گاهی عذابم می دهد!

    بزرگ شدنی که یادم داد

    به آدمها لبخند بزنم

    حتی اگر دوستشان ندارم!

    یاد گرفتم،گریه نکنم

    و بلند بلند نخندم!

    فریاد نکشم،اخم نکنم و ...

    یادم داد، دروغ بگویم!

    ...

    چه احمقانه بزرگ می شویم!

    بزرگ شدنی که رسیدن ندارد ...

    بازی...حرف...خنده...سلام... ندارد!

    آنچه مانده فقط

    سایه ی سیاهی از من است

    بر دیوار "دوستت ندارم"!

    با اینکه من مثل بازیهای کودکی

    هنوز لباس سفید بر تن دارم ...
    سلام من احتیاج به مقالاتی درباره مقاوم سازی سازه های بنایی دارم میتونین کمکم کنیید؟
    با سلام وعرض ادب
    از اظهار نظر جنابعالی بسیار ممنون وسپاسگزار م ,منتظر راهنمائی و راهکارهای پیگیری و به ثمر نشستن این بحث از طرف ان مدیر محترم هستم.نا گفته نماند که سالهای 67و68 در استان ما زندران مهندس ناظر مقیم سدهای خاکی برنجستانک واقع در شیرگاه و سنبل رود در ساری بودم .وبه عالی ترین شکل ممکن در ارتباط با اجرای کیفی امور خدمت می کردم.


    آدم ها مي ­آيند

    زندگي مي­ کنند

    مي­ ميرند

    و مي­ روند

    اما ...

    فاجعه­ ي زندگي تو

    آن هنگام آغاز مي­ شود

    که آدمي مي­ ميرد

    اما

    نمي رود !

    مي­ ماند ...

    و نبودنش در بودن تو

    چنان ته­ نشين مي شود

    که تو مي­ ميري در حالي که زنده­ اي

    و او زنده مي­ شود در حالي که مرده است ...!

    آزاده طاهائي


    ...وقتی بزرگ میشی ، قدت کوتاه میشه ، آسمون بالا می ره و تو دیگه دستت به ابرها نمی رسه و برات مهم نیست که توی کوچه پس کوچه های پشت ابرها ستاره ها چی بازی می کنند .اونا اونقدر دورند که تو حتی لبخندشونم نمی بینی و ماه - همبازی قدیم تو - اونقدر کمرنگ میشه که اگه تموم شب رو هم دنبالش بگردی پیداش نمی کنی ...

    وقتی بزرگ میشی ، دور قلبت سیم خاردار می کشی و در مراسم تدفین درختها شرکت می کنی و فاتحۀ تموم آوازها و پرنده ها رو می خونی و یه روز یادت می افته که تو سالهاست چشمهات رو گم کردی و دستات رو در کوچه های کودکی جا گذاشتی. اون روز دیگه خیلی دیر شده ...

    فردای اون روز تو رو به خاک می دهند و می گویند : " خیلی بزرگ بود " ...

    .

    .

    .

    ولی تو هنوز جا داری تا خیلی بزرگ بشی ، پس بیا و خجالت نکش و نترس ...!


    وقتی بزرگ میشی ، دیگه خجالت می کشی به گربه ها سلام کنی و برای پرنده هایی که آوازهای نقره ای می خونند دست تکون بدی ...

    وقتی بزرگ میشی ، خجالت می کشی دلت برای جوجه قمری هایی که مادرشون برنگشته شور بزنه. فکر می کنی آبروت میره اگه یه روز مردم - همونهایی که خیلی بزرگ شده اند - دلشوره های قلبت رو ببینند و به تو بخندند ...

    وقتی بزرگ میشی ، دیگه خجالت می کشی پروانه های مرده ات رو خاک کنی براشون مراسم بگیری و برای پرپر شدن گلت گریه کنی ...

    وقتی بزرگ میشی، خجالت می کشی به دیگران بگی که صدای قلب انار کوچولو رو میشنوی و عروسی سیب قرمز و زرد رو دیدی و تازه کلی براشون رقصیده ای ...

    وقتی بزرگ میشی ، دیگه نمی ترسی که نکنه فردا صبح خورشید نیاد ، حتی دلت نمی خواد پشت کوهها سرک بکشی و خونه خورشید رو از نزدیک ببینی ...

    دیگه دعا نمی کنی برای آسمون که دلش گرفته، حتی آرزو نمی کنی کاش قدت می رسید و اشکای آسمون رو پاک می کردی ...
    سلام مهندس (سروش هیچکس):thumbsup2:
    خوبی مهندس جان؟ تالار نقشه برداری خوابیده! هیچکس یاری نمیکنه!
    دلم گرفته ، ای دوست! هوای گریه با من
    گر از قفس گریزم کجا روم ، کجا من؟
    کجا روم که راهی به گلشنی ندارم
    که دیده بر گشودم به کنج تنگنا من
    نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
    چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
    ز من هر آن که او دور چو دل به سینه نزدیک
    به من هر ان که نزدیک از او جدا جدا من
    نه چشم دل به سویی نه باده در سبویی
    که تر کنم گلویی به یاد آشنا من
    زبودنم چه افزود ؟ نبودنم چه کاهد؟
    که گوید به پاسخ که زنده ام چرا من
    ستاره ها نهفتم در آسمان ابری
    دلم گرفته ، ای دوست هوای گریه با من
    __________________
    سپهر جان بازم مزاحم شدم فکر کنم پست اخر ایشون هم تکراری باشه با عرض معذرت
    سلام سپهر جان
    احوال شما خوب هستید
    غرض از مزاحمت اینکه این دوست ما حسن اشرف گنجویی توی تایپیک زلزله خاموش یه سری پست تکراری زده و بی محتوا میخواستم در صورت صلاحدید شما انهارو خذف کنید
    ممنونم
    خوابم میاد خسته ام من رفتم مرسی بابت تشکرهایی که میفرستی
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا