روشنایی پیش میآید
و مرا دربر میگیرد
دنیا زیباست
و دستانم از اشتیاق سرشار
نگاه از درختان برنمیگیرم
که سبزند و بار آرزو دارند
راه آفتاب از لابهلای دیوارها میگذرد
***
پشت پنجرهی درمانگاه نشستهام
بوی دارو رخت بربسته
میخکهای جایی شکفتهاند
میدانم
اسارت مسئلهای نیست
ببین!
مسئله اینست که تسلیم نشوی ...