MEMOL...
پسندها
3,736

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام خانومی .خیلی به من لطف داری .ممنونم از یادداشتهات.:gol:
    فکر کنم هم اسم هم در اومدیم ...به فال نیک می گیرم دوست من:heart:
    زندگانی ام ساکت است .

    جز کار کردن و قدم زدن کار دیگری ندارم .

    هوس دیدن مردم را ندارم ،

    و احساس می کنم که در انتظار چیز تازه و

    غریبی هستم که بخش ناسوخته _ روحم را بسوزاند.

    می خواهم بیشتر بنویسم اما نمی توانم .

    کمی ملولم و سکوت سیاهی روحم را فرا گرفته است.

    ایکاش می توانستم سرم را روی شانه هایت بگذارم ...

    " جبران خلیل جبران "
    ای نشسته در خیال من فراموشم مکن

    با تنهایی و فراموشی هم آغوشـم مکن

    زندگانی می کنم چون شعله با خود سوختن

    زنده ام با سوز و ساز خویش خاموشم مکن

    می تراود تا شراب بوسه از جـام لبت

    ز شراب تلخ تنهایی قدح نوشم مکن

    دورم از شعله ، دارم دامنی رنگین بر

    این شرار از من مگیر از نو سیــه پوشم من

    چو صبا در جستجوی خود به هر سویم مکش

    همچو گیسوی سیاهت خانه بـر دوشم مکن

    ایــن دل درد آشنا را در شــرار غم مشــور

    هر چی می خواهی بکن اما فراموشم مکن

    مرسی عزیزم از درخواستت
    به جمع دوستام خوشش اومدییییییییییییییییییییییی
    باعث افتخاره منه تو لیستم باشی ...
    راستی آواتار جدید مبارک خیلی نازه.
    salam memole azizam
    sherat hamish hame ja becheshmam khorde khyli binaziran
    az in ke be manam sar zadi bazam mamnon]
    khyli goli
    khyli prodliet va avatoretan nice o latife
    mesle sherat
    on jomle i ham ke darmorede zendeginamat neveshty harf nadasht.

    [IMG]
    من ببخش خانمی.این روزا یکمی درگیر کارام بودم وثبت نام کنکور ارشد.دیگه نتونستم بیام اینجا.ممنون از اینهمه اظهار لطف و محبتی که بمن داری.ضمنا تولد با سعادت آقا امام هشتم را به شما دوست وخواهر عزیزم تبریک میگم.
    شب است و گيتي غرق

    در سياهي شب بلند است و سياهي پايدار ، ولي
    باور به نور و روشنايي است ،
    که شام تيره ما را ، از تاريکي مي رهاند
    و از دل شبهاي بهار ، جشن مهر و روشنايي به ما ارمغان مي رساند
    تيرگي هاتان در دل نور خاموش باد...
    من به یاد فردا

    بی توجه به کمین

    پله ها خواهم رفت

    در فراسوی زمین

    و تو را خواهم دید از بلندای خدا

    که به تسلیم حقیقت در دام

    از همه خانه و کاشانه جدا

    وای این چهره توست

    شده چون دامن زن چین در چین ....

    مو همچون شب تو

    مثل پاییز و زمستان رنگین....
    فانوس به دست می گیرم.

    در چراگاه بی بازگشت زمان من چوپان خسته ای هستم که تمام گوسفندهایم

    را گرگها خورده اند. به چه دل خوش کنم؟

    باور پوچ دستهایی که روزی برای لمس تنهاییه دستهای من می آیند رویای من

    نیست.کابوس کهربایی رنگ شبهای جهنمیه من است.

    آری ...

    من یک مرد نفرین شده هستم...
    مي دونم که چرا هر وقت به تو مي رسم ، نمي توانم از تو

    بگويم. براي گفتنت واژه کم مي آورم. به هر حال ، بدان

    که بيشتر از اين حرف ها و واژه ها برايم معنا مي دهي
    اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ می کند... بگذار پایان تو را غافلگیر کند درست مانند آغاز
    اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ می کند... بگذار پایان تو را غافلگیر کند درست مانند آغاز
    چه گویم که با تو عشق, در من پیدا شد..
    آسمانم آبی و
    دلم
    چه بیناشد..
    گرمیت دمید اندر من و سردیم رسوا شد
    غوطه ور در غم دنیا بودم و این هم, حرف بیجا شد..
    خدا در تو خدا در من.. زمینم من آسمانم تو
    همه پنهان من, پیدا شد..
    و نوری از ندیدن ها به دنیایت هویدا شد
    سلام خواهر کوچولو
    یعنی که چی، از دستت ناراحتم!!!؟
    می دونی در دین مبین اسلام اذیت کردن داداش گناهه، اونم داداش خوبی مثل من... بله!
    از شوخی گذشته، قبل از حدس زدن معذرت می خوام که باعث ناراحتیت شدم.
    اما حدث...
    شاید بخاطر این ناراحت شدی که خبری رو که به همه رسوندم به تو ندادم. آره؟
    اگه اینطوریه توضیح می دم:
    من به علت کمبود وقت خبر رسانی رو دو سری انجام دادم، شما مونده بودی برای سری دوم، اونم چون قبل از سری دوم تو تاپیک دیدم که شما اومدی و تسلیت گفتی دیگه لازم ندونستم، اگر این بود معذرت، اگه نه که خودت بگو، من نمی دونم.
    پشت پا زدی به قلبم به من اعتنا نکردی
    شنیدی قصه ی دل رو پس چرا باور نکردی
    وقتی سردو بی تفاوت روی قلبم پاگذاشتی
    زدی آتش به وجودم رفتی و تنهام گذاشتی
    برنگشتی تا ببینی که چه بیصدا شکستم
    ندیدی با چه امیدی پای عشق تو نشستم
    حالاچی مونده جای قلب؟مشتی خاکستر سرد
    آتش عشق تو ای دوست دلم رو ویرانه کرد
    میگی عاشق بارونی.... ولی وقتی بارون میاد چتر رو سرت باز می کنی......!! میگی عاشق برفی ....ولی تحمل یک گوله ی برف رو نداری....!! میگی عاشق پرنده ای ....ولی می اندازیش تو قفس...!! میگی عاشق گلی ولی.... از شاخه جداش می کنی...!! انتظار داری نترسم.....وقتی میگی عاشقمی............................؟؟؟؟؟؟
    اینهمه دعواش میکنی آخرش از دستش میدی :دی
    همه کتاب تخصصیام رو اینجوری خوندم
    این ماشین حسابه هم با حاله هم ضد حاله
    هی میخواد از این منو بپری اون منو :D
    اگه بهم پول بدن الان حاضر نیستم کتابم رو باز کنم
    باورت نمیشه
    کتاب ( ترجمه و زبان اصلی) 2تا جزوه، ماشین حساب غول پیکرم، دوتا خودکار، اتد، خط کش، جدول بخارات و همینطور نرم افزار تبدیل واحد روی سیستم در حال نمایش
    باید همه رو ورق بزنم و بگردم و حل کنم
    بیچاره‌ایم

    از ارجینال استفاده میکنم اخه ترجمه همیشه مشکل داره، این بهرام پوستی رو نمیدونم کی مترجمش کرده !!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا