مرضیه خانم روزگار چه ساده ورق میزند مارا..
از دیروز جرعه یادی و برای فردا این توخالی فریادی مونده..
از من همین که میبینی و از او صورتکی که فراموش کرد با خود ببرد
آدمک آخر دنیاست بخند
آدمک مرگ همینجاست بخند
آدمک بد نشوی گریه کنی؟!!!
کل دنیا سراب است بخند!
دست خطی که تو را عاشق کرد
شوخی کاغذی ماست بخند
آن خدایی که بزرگش خواندی
به خدا مثل تو تنهاست بخند
این روزها عجب دلم برای تو می گیرد
و چقدر زود خلوتم را صدای تو می گیرد
کنار پنجره ام خیره به کوچه می مانم و....
آسمان نگاهم پشت پای تو می گیرد...
وقتی که میخوانم و دلم برای تو می گیرد.......!