سلام قربان .... نه ... از نو فرمودن .... سلام جناب سروان ....
ای من قربون اون ستاره های تو خالیت برم ....
ایشالا این 4 ماهم مثل برق و باد میگذره و میری ادامه خدمتتو تو خونه خدمت فرمانده کل قوا .... اون حالش بیشتره .... بازداشتی و صبحگاه شامگاه نداره .... فقط باید پول خرج کنی و بگی چشم قربان ....
اوه اوه .... پس با موش بودی دیگه بحث رتینگ منتفیه .... باید یه فکر دیگه کرد ....
ولی عجب اتاقی داری ها .... یاد اون دختره سارا کورو افتادم که زیر شیروونی روزگار میگذروند ....
حتما اتاق خرابه نمناکه رو دادن بهت .... همیشه مظلوم بودن پسرا ....
ولی گفته باشم .... چهار ماه دیگه گول این حرفاتو نمی خورم ....
بیخود ننه من غریبم بازی درنیاری که دیوونه بازی در میارم ....
