نه امپراطورم
و نه ستاره ای در مشت دارم
اما خودم را
با کسی که خیلی خوشبخت است
اشتباه گرفته ام
و به جای او نفس می کشم
راه می روم
غدا می خورم
می خوابم و...
چه اشتباه دل انگیزی...
وقتي از مادر متولد شدم..صدايي در گوشم طنين انداخت كه بعد از اين با تو خواهم بود. به او گفتم تو كيستي؟ گفت :غم! فكر كردم غم عروسكي خواهد بود كه من بعدها با اون بازي خواهم كرد. ولي بعدها فهميدم!! كه من عروسكي هستم در دستان غم