@ RESPINA @
پسندها
3,881

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • چرا می ترسی
    و گر نه چی؟
    بگو بیاد چیزای خوب یادش میدم
    مثل اینکه ظهر فعال شدم
    ممنون
    خودمم نمیدونم چرا فعال شدم


    من، نوشتن بلد نبودم !

    آسمان آبی بود

    و می کشیدم روی کاغذ سپیدی

    آبی آسمان !...

    .

    .

    .

    نوشتن بلدم و نقاشی نه !

    و می نویسم

    از همان آسمان کودکی ...

    چیزی که ماند

    بی تغییر ...!
    حمید خان سلام ....
    تو شبای قشنگ و نورانی قدر ... میان مناجات زیبایتان با خالق مهربان و
    هنگامه دعای شریف جوشن کبیر ... اگه لایق دونستید من و هم یاد کنید .. التماس دعا



    بهشت

    جایی نیست که من و تو را

    به آنجا ببرند و یا مارا به آنجا راه ندهند !

    بهشت در قلب من و تو نهفته است ...

    فقط باید آن را دید ...!


    اي بهار
    تو پرنده ات رها
    بنفشه ات به بار
    مي وزي پر از ترانه
    مي رسي پر از نگار
    هرکجا رهگذار تست
    شاخههاي ارغوان شکوفه ريز
    خوشه اقاقيا ستاره بار
    بيدمشک زرفشان
    لشکر ترا طلايه دار
    بوي نرگسي که مي کني نثار
    برگ تازه اي کهمي دهي به شاخسار
    چهره تو در فضاي کوچه باغ
    شعر دلنشين روزگار
    آفرين آفريدگار
    اي طلوع تو
    در ميان جنگل برهنه
    چون طلوع سرخ عشق
    پشت شاخه کبود انتظار


    نجواي تو را

    نمي توان نوشت ...

    گرماي تو را

    نمي توان كشيد ...

    نگاه تو را

    نمي توان سرود ...

    آغوش تو را

    نمي توان نواخت ...

    تنها مي توان

    دلي داشت

    سر ريز؛

    از بوي تني

    كه بالا مي برد تورا ...

    تا شانه هاي

    خـد ا .....!
    خدا رحمتشون کنه
    اگه نیومدم عکستونو می فرستی واسم


    ...و در آن شب مهتابی
    هنگامی که شب چون روز روشن بود
    و غوکان و جیرجیرکان به شادی و آواز پرداخته بودند
    من نیز با صدای خش خش برگ های پاییزی
    تو را میخواندم ای تنهاترین همدم من
    سلام داداش حمید
    شما زمینی ها جایین بیام پیشت.ن
    حتما عزیز
    شمام دعا فراموش نشه
    خانومتون خوبن؟ کی بیام عروسیتون؟


    پیش تر ها

    دایره می دیدم زندگی را

    با همه توازن و تقارن و سادگی اش ...

    و این روز ها بیش تر

    به انبوه نیم دایره ها می ماند !

    با یک آغاز

    یک اوج

    و یک پایان ...

    همه یک طرفه و ساعتگرد !!!
    مرسی حمیدجان..جدی میگی؟چقدر خوشحال شدم!!!!!اعتماد به نفسم افت کرده بود :دی
    سلاااااااااااام بر داداش حمید خودم...منم دلم تنگ شده برات...کم پیدایی اخوی...نیستی سایه ت بالا سرمون نیست(مرام در حد خدا)
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا