راستی هیچ میدونستی از بچه های باشگاه فقط خودت یادت مونده بود .... ؟
baroonearamesh
ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره
-
سلام عزیز دلم . مرسی خانوم گله . خیییییییییییییییلی مهربونی .
فدات بشم . تولدم 11 شهریور بود ...ببخشین که دیر به دیر جواب میدم ...آخه خیلی وقته درست حسابی باشگاه نمیام واسه همین فراموشکار شدم .
خیییییییییییلی خوشحال شدم پیغامت رو دیدم . دست گلت درد نکنه .امیدوارم بتونم جبران کنم .
خیلی خانومی
امشب یکی از بزرگترین شبای زندگیم بود!
جاتون خالی بود! اما تو ذهنم بودید! امیدوارم شما هم منو فراموش نکرده باشید
یا علی
فدات بشم بارون قشنگم...حتما اگه لايق باشم و خداوند اين بنده روسياه رو قابل بدونه ...دعا ميكنم گلم.
[IMG]
در عملیات "والفجر 8" چه بر سر گردان خط شکن غواص لشگر 14 امام حسین آمد؟؟؟؟
***حتما بخوانید!!!!
من، نوشتن بلد نبودم !
آسمان آبی بود
و می کشیدم روی کاغذ سپیدی
آبی آسمان !...
.
.
.
نوشتن بلدم و نقاشی نه !
و می نویسم
از همان آسمان کودکی ...
چیزی که ماند
بی تغییر ...!
I'm guilty than all
....مرسی گلی از این خانوم خوشگله ....و تفلد ....ولی عکساتو ندیدما 
..خوبی جیگرم ؟
....مرسی گلی از این خانوم خوشگله ....و تفلد ....ولی عکساتو ندیدما ..خوبی جیگرم ؟
سلام باران عزیز....
چشم حتما اگه لایق باشم...
شما هم دعا کن اول واسه مریضا دعا کن......
ممنونم
سلام بارونم..چشم خانومی..حتما قندکم....تو هم دعام کن بارونم..
بهشت
جایی نیست که من و تو را
به آنجا ببرند و یا مارا به آنجا راه ندهند !
بهشت در قلب من و تو نهفته است ...
فقط باید آن را دید ...!
زن بارون بزن خیسم کن، آبم کن، ترم کن
کمک کن تازه بارون من غریبم پرپرم کن
بزن آتیش به جونم شعله کن خاکسترم کن
بذار سر روی دوشم سایه ت رو تاج سرم کن
نجواي تو را
نمي توان نوشت ...
گرماي تو را
نمي توان كشيد ...
نگاه تو را
نمي توان سرود ...
آغوش تو را
نمي توان نواخت ...
تنها مي توان
دلي داشت
سر ريز؛
از بوي تني
كه بالا مي برد تورا ...
تا شانه هاي
خـد ا .....!
...و در آن شب مهتابی
هنگامی که شب چون روز روشن بود
و غوکان و جیرجیرکان به شادی و آواز پرداخته بودند
من نیز با صدای خش خش برگ های پاییزی
تو را میخواندم ای تنهاترین همدم من
من و پاييز شانه به شانه ...
به پاييز گفتم
آرام، گام بردار ...
در زير برگها
بهاري، دارد، مي تپد ...
...
من و پاييز جلوتر رفتيم
نفس در سينه ي هردومان حبس بود
برگها را كنار زديم
تورا ديديم ...
هنوز بالهايت جان داشت
نفست بوي پرواز مي داد
و سكوت نبض تو در گوش برگها جاري بود
هنوز جاي پاي قلبت سبز بود ...
و
هنوز دستهايت
بوي دل مرا مي داد
اي كودكي بزرگوار من !!!
...
امروز كوچكتر از آنم
كه به قداست تو
بينديشم
يادت گرامي باد ...
اي كودكي بزرگوار من ...
اي كودكي بزرگوار من ...!
فرشته مه نگار
سلام مرسی باران جان ممنونم خیلی لطف دارین و همیشه واسم عزیز ترین هستین........
خواهش میکنم خیلی لطف کردین.....
ولی این لاکی خداییش زشته
صبح بخیر
موفق به انتخاب واحد شدم بالاخره
آخ جوووووون
هووورا
آواتارم نازه هااا
خیلی دوسش دارم لیوانم با کلی خودکار و ...
فقط یکیست
هرچه زیباست !
ببین:
یک ماه ... یک خورشید ...
یک پدر ... یک مادر ...
یک تولد ... یک مرگ حتی !
یک قلب ... یک عشق !
همین ...
فقط یکی ...
نقطه !
ممنون عزيزم
خوب باشه
آره فبول دارم
این بیچاره ماهی مرده هم بندازی جلوش نمیخوره
اگه بزرگش باشه شاید ماهی مرده رو بخوره
بیچاره هیچی نمیکنه، نامرد نیست
خوب خیالت راحت
لاکپشته رو شناختم، بی آزاره
سلام
ممنونم
آواتارتون خیلی نااازه
خوبم
شما چطورین ...
منم دلم واستون تنگ شده بود
همچنین التماس دعا.......
بارووووووووووووووووونی -
بارگذاری...
-
بارگذاری...
-
بارگذاری...
