baroonearamesh
پسندها
3,290

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • خدا نکنه مهربونم...آرام فدات بشه...آواتار تو رو خیلی دوست دارمبارونم....برای اولین بار میفهمم بقیه بهم میگفتن آواتارت بهمون آرامش میده یعنی چی!!اآواتارت بهم آزامش میدم..دیگه خودم آرامش ندارم فعلا به کسی آرامش بدم
    تو همشه میفهمی بارونم...همیشه خودت میای سراغم
    سلام بر عزیزدل
    خوبید؟ امیدوارم ایام پایانی ماه مبارک را به خوبی و نیکی به پایان برسانید
    شاد و موفق باشید
    در پناه خدا
    التماس دعا


    خدایا !
    به بنده هایت عادت می کنیم
    تا عادت به تو را ، از سر به در کنیم !

    به تو عادت می کنیم
    تا عادت به بنده هایت را از سر به در کنیم !

    تنها عادتی را با عادتی دیگر عوض می کنیم و در این میان هیچ وقت نمی فهمیم؛

    نه تو را ، و نه بنده هایت را ...


    خداوندا بندگانت شکر نعمت تو کنند ...

    و من ...

    شکر بودن تو ...

    چرا که نعمت ؛ بودن تو ست ...!


    در این پاییز
    ای دل
    از برگباری موحش در باد مهراس
    این که
    پاییز، پاییز است
    برگ، برگ و
    باد،باد
    این که
    پاییز ، همان مرگ است
    برگ ، تویی و
    باد ، عا بری همیشه است –
    نه ، مهراس و
    وقتی که برگباری موحش
    بر شانه هایت می بارد
    بگذ ر
    از کوچه یی پاییز زده
    در جادویش ، زیبا ، مرموز –


    خالی ست

    اتاق کوچک من ...


    من

    تکیه داده ام سرم را

    به کتابی که

    نمی توانم بخوانمش !


    شاید

    کسی که

    به انگشت سبابه در می زند

    خدای خسته ي مهربان باشد ...!


    شبنم آذر
    نامه ای به ادمین
    اینجا
    به بقیه دوستان هم اطلاع دهید


    ضربه ای به پشتش نواخته شد ...

    چشمانش را باز کرد ...

    متعجب از آنچه می دید ...

    گریه را آغاز کرد ...

    از بهشت خدا به جهنم زمینی اش سقوط کرده بود ...

    متولد شده بود ...!!!
    سلام عزیزم .. خوبی؟
    یه مدت دپسرده شده بودم ... اما الان دیگه خوبم . مرسی خانوم گله


    وقتی حسرت ها حتی جای دل تنگی ها را هم می گیرد ...

    وقتی روزگار سرد است ...

    وقتی روز به آفتاب التماس می کند ...

    وقتی شب به مهتاب وعده ای جز تاریکی نمی دهد، نمی تواند که بدهد !

    وقتی همه چیز به هم ریخته است !

    وقتی روزگار هیچ وقت آن طور که می خواهی پیش نمی رود ...

    وقتی آواز گنجشک ها هم این جا شنیده نمی شود ...

    وقتی ما در آنیم (لحظه) ولی برگ های طلایی پاییز به سرعت ثانیه های عمرمان یکی یکی از خاطرات درخت پاک می شوند ...

    .

    .

    .

    آن قدر برای رسیدن می رویم که در آخر می بینیم او در همین نزدیکی هاست ......
    براي کشتن يک پرنده يک قيچي کافي ست.
    لازم نيست آن را در قلبش فرو کني يا گلويش را با آن بشکافي.
    پرهايش را بزن...
    خاطره پريدن با او کاري مي کند که


    خودش را به اعماق دره ها پرت کند.


    امشب آرزوهاتو روی بال فرشته ها بنویس و تا رسیدن به آسمون دعا کن صدای اجابتش که به قلبت رسید منو فراموش نکن
    التماس دعا:gol:


    طعمش تلخ بود ... تلخی اش را دوست نداشتیم !

    بی طاقت شدیم و نا آرام . دهانمان بوی شکایت گرفت و گلایه. نام آنچه از دستش دادیم ... چه بود ؟!

    دیگر عزم آهنی و طاقت فولادی نداریم ؛ دیگر پای ماندن و رفتن نداریم . انگار ما را از شیشه و مه ساخته اند . دیگر برای شکستن مان طوفان لازم نیست ؛ ما با هر نسیمی هزار تکه می شویم ، ترک می خوریم ، می افتیم ، می شکنیم ، می ریزیم . و همین را می خواستند ...

    از اینجا تا تو هزار راه حوصله است ، ما اما چقدر بی حوصله ایم . ما پیش از آنکه راه بیفتیم ، خسته ایم . از نا هموار می ترسیم . از پست و بلند می هراسیم ؛ از هرچه نا موافق می گریزیم !

    شانه هایمان درد می کند ، اندوه های کوچکمان را نمی توانیم بر دوش کشیم . ما زیر هر غصه ای آوار می شویم و در سینه ی ما دیگر جا برای هیچ غمی نیست !

    .

    .

    .

    " ما اهل ماندن نیستیم خوب من ؛ این را زخمهایمان شهادت می دهند ..."
    سلام آبجی باران
    چشم، بروی چشم، اگه لایق باشم چشم ...
    آبجی منم التماس دعا دارم حسابی ها، توروخدا منو یادت نره ها ...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا