نمی دونم والا
گفتی مشت زیر چشم، یاد ضربهای که خوردم افتادم
کاملن غافلگیرانه بود. قرار بود دستکش رو براش ببندم بره عموش رو ناک اوت کنه، یکیش رو بستم، دومی رو داشتم میبستم که دیدم محکم اومد توی چشمم
مسواکم رو از روی میز برداشت باهاش آش رشته رو هم زد و گفت هر کی خواست این رو بخوره :دی
چند وقت پیش هم برنج + مرغ + نوشابه + کلی نمک + فلفل سیاه + سس فلفل + خرما + شربت پرتقال با هم قاطی کرد گفت بفرما جاوید
آره پسرا خشونتشون زیاده فقط نمیدونم چرا من خشونت نکردم اون موقعها :دی
این دیبا رو میبرم بیرون، میاد منو میترسونه بعد کلی جیغ میکشه ( خندش جیغ کشیدنه :دی )
دیبا خیلی آرومه و پرانرژی
کلن بازی کردن با دختر کوچولوها راحت تره به شرطی که لوس نباشن