ساز غمگین و غریب من
آشنای بی نصیب من
چو یک کبوتر آواره بگیرمت به دامن
کسی تو را نمیشناسد اینجا
بجز دل من
قصه پرداز جدایی ها
ای زبان آشنایی ها
صدای گریه آلودم را
به گوش خسته بسپار
تو با دل شکسته امشب
دل مرا نگه دار
ساز غمگینم
من حکایت ها در تومیبینم...........