soudabe
پسندها
853

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلاااااام
    خوبی /
    من چند وقت پیش پیش دکترم بودم
    گفت هنوز زوده، صبر کن
    ولی الان حتمن دوباره میرم پیشش، آخه اون قضیه ماله دو سه ماه پیش بودش


    عمريست

    دريا...دريا...باران

    به خورد تو داده اند

    و تو

    هنوز جنگل نشده ای !

    وقتی سرنوشت تو: کوير است

    حتی آسمان هم

    در برنامه ی آتی

    اعتباری برای رویش تو تخصيص

    نمی دهد ...!!!


    فرشته مه نگار
    بله . دانشجوی ترم ماقبل آخر رشته دکترای روانشناسی کار با 55 سال سنی که دارم و هنوز هم میخونم.
    خوبی از محبت های شماست. بله خوبم. یعنی همیشه سعی میکنم که خوب باشم. شما چطورین؟
    سلااام
    خوبی ؟
    والا این هنو نمدونه درس ینی چه وگرنه نمینشست اونجا من عکسش رو بگیرم
    حالا گفتی درس من برم به درسم برسم
    فلنی :gol:
    ممنونم
    مرسی
    خوبم ولی خیلی خیلی خیلی خسته

    به زودی میرم لالا


    گریزی نیست ...

    همیشه بی آنکه بخواهی

    اتفاق خودش را می اندازد

    وسط زندگی ات !

    بعد هم می رود

    تو می مانی و اینهمه چه کنم ...

    با ذهنی که مدام تکرار می کند:

    "حالا که اتفاقی نیفتاده

    دوست نداشت بماند، رفت...همین!"

    حالم از ذهنی که زیاد حرف می زند به هم می خورد !

    می روم تا اتفاق کمی آرام بگیرد ...

    به قول خودش

    فردا همه چیز را فراموش خواهیم کرد !

    می روم با یک آرزو

    کاش هیچ وقت نمی گفتم:

    کاش ...


    س.بارانی
    هدیه :

    خدایا !
    مرا متبرک گردان
    تا در راه تو گام بردارم ،
    مهر بورزم و بخندم.
    به همه مهر بورزم ،
    هر چند از من بیزار باشند
    و در هر شرایطی ،
    هر چند ناگوار
    پیوسته خندان باشم.
    به من بیاموز
    در هر موقعیتی به تو تکیه کنم
    و نوای باشکوهت را بشنوم.
    چون هر آنکه نوای تو را بشنود
    با خویشتن و دنیا به آرامش می رسد.


    به سوی او ...
    silenta


    دخترک در برابر دفتر خاطراتش نشست ...

    آرام آنها را ورق زد ...

    صحنه ها پی در پی اجرا می شدند ...

    کارگردان ناتوانی بود که از مونتاژصحنه ها برنمی آمد !

    بادی وزید ...

    برگها به سرعت ورق خوردند ...

    مثل سالهایی که سریع و بی سر وصدا از پیش چشمانش عبور کردند ...

    و او غرق در اوهام دنیا

    رفتن هیچ کدام را حس نکرد ...


    ....


    خدایی دید ...

    نوری دید ...

    تسبیح... گل...پرنده...درخت...

    و حالا اشرف مخلوقات : انسان !

    اشرفی که کنار ادات ایمان

    گل...پرنده ... درخت

    احساس حقارت می کرد !


    ...


    باران بارید ...

    خاطراتش را شست و با خود برد !

    او ماند ...

    بغض ماند ...

    تنهایی ماند ...

    و

    نوری که در خاطراتش گم شد ...!


    NasibeH



    خونه ی دلم رو نگاه کردم
    غبار گرفته
    غبار بی معرفتی
    خانه تکانی میکنم
    با یه سوال
    امروز برای خدا چه کرده ای؟!!
    ميخانه دگر جاي من بي سر و پا نيست ...
    به رسم رفاقت اين هديه رو هم از بنده قبول كنيد
    لينك دانلود
    سلام.....خوبی عزیزم..........منم این عید عزیز رو به شما و خانواده محترم تبریک میگم....هر روزتون عید باشه......
    سلام . وقت بخیر. راستش این صفحه مدیریت بد جوری بهم ریخته و همه نوع تاپیک غیر مرتبط با مدیریت در صفحه اول اون بچشم میخوره. من از آقای پیرجو خواهش کردم اصلاح کنند که ایشان قبول کردند ولی ترتیب اثری ندادند. منم حوصله ام سر رفت و دیگه تو اون بخش مقاله نخواهم گذاشت. موضوع که حل شد به ایمیل من اطلاع بده تا به سایت برگردم.مرسی
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا