Sogol1681
پسندها
5,392

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلامممممممممممم سوگلي خودممممممممممممممممممممممممم:w12::gol::gol:
    خوبي عزيزكم؟دلم تنگيده واست:crying2::w11:مرسي كه به يادم بودي دختر خوب راستي تالار جديد راز مبارك باشه رفتم يه سر زدم اونجا نديدمت مي خواستم از فشفشه جون بپرسم اما قبلش گفتم از تو بپرسم:w12: چرا نيستي تو كه ميدوني هرجا كه تو باشي منم ميام:w11: دوستت دارم خانومي:w30::love:


    چشم که گشود ...

    دلتنگ خانه بهشتی خود شد

    و گریست ...

    دستی پاهایش را گرفت

    چرخاند ...

    تا دنیای وارونه ما را ببیند

    و یاد بگیرد

    که دنیای ما

    با آنچه در بهشت کوچک خود

    آموخته بود

    فرق دارد ...!
    يه چيزي بگم حال كني سوگل
    سهراب از طرفداراي پر و پا قرص پرسپوليس بود
    اكثر اوقاتم سر تمرين پرسپوليس حاضر ميشد.

    يه دوست استقلالي !
    سلام همشهری همشه گل خودم..................
    خوبی..........
    خوشی...........
    سلام خوبی خانمی چه خبر
    چی کار می کنی ما رو نمی بینی خوشحالی
    زندگی موتواهِلی هم خوبه. سرنوشت هم مجبوره با ما بسازه. شما که شدی کاربر فعال بخش روانشناسی باید از سرنوشت بگی عزیز.
    ابجی میای محفل دوستی
    دیگه از کل کل حالم به هم میخوره:gol:


    همیشه یک چیزی کم می آوریم !

    همواره قدمی برای گذاشتن باقی می ماند

    که قدمی بر داریم ...

    همیشه کاملا نمی رسیم ...

    فقط فکر می کنیم که رسیده ایم !

    همیشه یک نفر هست

    که خواهد آمد ...

    که نمی شناسیم کیست !

    فقط حسش می کنیم ...

    در دلمان ...

    همیشه جای خالی کسی

    اذیتمان می کند ...!


    معبودم ...

    گاهی آنقدر واقعیت داری

    که سرم به یک تکه ابر سجده می برد

    و توقع دارم از سنگ

    مهربانی را !

    ...

    امروز خواستم از خودم بنویسم

    اما نشد !

    خواستم از تو بنویسم

    که ناگهان اشک ریختم و دستانم لرزید !

    تو خوب می دانی که آسمان من بارانیست ...

    تو خوبتر می دانی که نیازم به تو ابدیست ...

    تو می دانی، خوب می دانی

    که ایمان از دست رفته باز خواهد گشت ...

    باز خواهد گشت ...!
    حالا ديگه ...
    كلاغه خبر آورد...
    برد ديروزتونم مبارك
    ايشالا صد سالگيت سوگل جان


    خدایا...

    مردمانی را دیدم که تسبیح به دست گرفته و دانه دانه ذکر تو را می شمردند به عادت آنگونه با شتاب و متصل نام تو را می خواندند که گویی در معامله ای از تو چیزی ستانده اند و اکنون بهای آن را می پردازند!
    و اندیشیدم که آیا در هر بار خواندن نامت ، بزرگی و لطفت را نیز در ذهن تداعی می کنند؟!
    مردمانی را دیدم که کاغذی دعا به بهایی می خریدندو چون نسخه ای از فروشنده چند بار و چگونه خواندنش را برای رفع حاجت طلب می کردند!
    و اندیشیدم که آیا ترا می خوانیم تا بستانیم یا ترا می خوانیم چون دوستت داریم؟!

    مهربانترین...

    به ما بیاموز
    که دل آدمی عصاره وجود اوست ،حرمت دل ها را از یاد نبریم

    به ما بیاموز
    که دوست داشتن را فراموش نکنیم و آنانکه دوستمان دارند را از خاطر نبریم

    به ما بیاموز
    که سوگند راست بودن دروغمان را نام تو نسازیم

    به ما بیاموز
    که به ناحق کردن حق دیگری عادت نکنیم

    و به من بیاموز
    که دوستی ام را بندی به پای دوستان نسازم و در همه حال دوستشان بدارم. حتی اگر فراموشم کنند ...
    سلام سوگل جان
    آخ آخ
    دير رسيدم باز
    تولدت مبارك باشه
    به بزرگي خوتون ببخشين ديگه ...


    حوصله ام سر می رود ... می رود ... می رود ... تا باز به آغاز می رسم !

    می میرم ، دوباره زنده ام می کند ...

    ایمان می آورم ، می جنگم ، می میرم !

    می نویسم ، خط می زنم ...

    خط خوردگی هایم را حفظم ، می نویسم !

    فریاد می زنم ، می گریزم ، می گریزانم ...

    ضجه می زنم که بازگرد، باز طغیان می کنم !

    خدا می سازم ، توبه می کنم ، سجده می کنم ...

    در سجده به مامنم کافر می شوم ، بی خدا می شوم ...

    .

    .

    .

    از این همه تکرار حوصله ام سر می رود ... می رود ... می رود تا به آغاز می رسم ...!


    ستاره


    خدايا، ما را ببخش، اين‌ تعريف‌ انسان‌ نيست. ما ديگر ايوب‌ نيستيم...

    .

    .

    .

    خدايا اما به‌ ما برگردان، آن‌ معجون‌ تلخ، آن‌ اكسير مقدس، آن‌ صبر قشنگ‌ را ...
    طعمش‌ تلخ‌ بود. تلخي‌اش‌ را دوست‌ نداشتيم...نمي‌دانستيم‌ كه‌ دواست. دواي‌ تلخ‌ترين‌ دردها...نمي‌دانستيم‌ معجون‌ است! معجونِ‌ انسان‌ شدن...گمش‌ كرديم. شيطان‌ از دستمان‌ دزديد! بي‌طاقت‌ شديم‌ و ناآرام. دهانمان‌ بوي‌ شكايت‌ گرفت‌ و گلايه...‌

    و تازه‌ فهميديم‌ نام‌ آن‌ اكسير مقدس، نام‌ آنچه‌ از دستش‌ داديم، «صبر» بود...

    ديگر عزم‌ آهني‌ و طاقت‌ فولادي‌ نداريم، ديگر پاي‌ ماندن‌ و شانه‌ سنگي‌ نداريم. انگار ما را از شيشه‌ و مه‌ ساخته‌اند. براي‌ شكستن‌مان‌ توفان‌ لازم‌ نيست. ما با هر نسيمي‌ هزار تكه‌ مي‌شويم. ترك‌ مي‌خوريم. مي‌افتيم، مي‌شكنيم، مي‌ريزيم‌ و شيطان‌ همين‌ را مي‌خواست!

    خدايا، ما را ببخش، اين‌ تعريف‌ انسان‌ نيست. ما ديگر ايوب‌ نيستيم...

    از اينجا تا تو هزار راه‌ فاصله‌ است. ما اما چقدر بي‌حوصله‌ايم. ما پيش‌ از آنكه‌ راه‌ بيفتيم، خسته‌ايم. از ناهموار مي‌ترسيم، از پست‌ و بلند مي‌هراسيم، از هر چه‌ ناموافق‌ مي‌گريزيم...
    شانه‌هايمان‌ درد مي‌كند، اندوه‌هاي‌ كوچكمان‌ را نمي‌توانيم‌ بر دوش‌ كشيم،ما زير هر غصه‌اي‌ آوار مي‌شويم، توي‌ سينه‌ ما جا براي‌ هيچ‌ غمي‌ نيست...
    قلبهای کوچک چشم انتظار قلبهای بزرگ هستند
    مؤسسه خيريه

    سلام گلم
    باشگاه ورزشی بهتر اخه اونور که کسی منونمیشناسه
    ببخشید تولدت زیاد نتونستم بیام
    ولی افشین جان که سنگ تموم گذاشت دستشم درد نکنه
    سلام
    هیچی نمیدونستم از بچه های اندیمشک
    غیر مجید کسی دیگه هم باشه
    خیلی خوشحال شدم
    سلام مرجان جان.... چرا دريافت پيغامتون فعال نيست؟؟ همينجا پاسخ ميدم بهتون.... ... بله انديمشكي هستم..... خب اينكه تابلو هستش.. محل سكونتم رو ذكر كردم..... چطور مگه؟؟؟
    شاد باشيد.:)
    سلام
    میبخشید شما اندیمشکی هستید
    آخه توی صفحه کویستر (مجید ) نوشتید همشهری
    سلام سوگول جان... دیشب دیر رسیدم کادوتو ندادم. ایشالله عروس شی مادر... ربطه این عکسارم با تولد خودت یه جوری پیدا کن... در ضمن اس اسو عشقه بازی امروزو داشتی دیگه




    [IMG]


    نقطه ای در دوردست فقط یک نقطه است ...

    نزدیک تر که بیاید شکل می گیرد ...

    او یک انسان است !

    به تو که می رسد ... قلب طپشی عاشقانه دارد !

    دوباره می رود بسوی نقطه شدن ...

    او یک خاطره است ...!
    اين چه حرفيه خانوم تولدت مبارك

    من امشب نماينده ي سحرم هستم

    سحر:تولدت مبارك سوگل جون خيلي ماهي و دوستت دارم

    افشين:تولدت مبارك سوگلي خيلي گلي سوگلي
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا