و باز سمـت سکـوتی عمیــق و افتانی
ز خیزش دل طوفانی ام چــه می دانی؟
کتیــــبه های قلم میـــــخی تن من را
که زخم خوردهٔ پتکم، چرا نمی خوانی ؟
بگو ز دســــت غـم تو چگونه بگریزد
دلی چو گــــــــاو سیاه سپید پیشانی
بگو که درد دلم را چــــگونه داد کشم
به واژه هــــــــای اتو خوردهٔ خیابانی
گرفته قلب مرا دست هـشت پایی کور
خزیده روی تــــــنم تپه های مرجانی