sarang saman
پسندها
103

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • ﺁﺭﺍﻡ ﺑﺎﺵ ﻣﻌﺸﻮﻕ ﻣﻦ
    ﺁﺭﺍﻡ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺘﯽ
    ﺍﻧﮕﺎﺭﯼ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺯ ﻣﻦ ﮐﻢ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ
    ﻓﺮﯾﺎﺩ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺯﻧﯽ
    ﺗﻤﺎﻡ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ...
    برنامه های ویژه نوروز 92 تالار معماری .

    عکاسی موضوعی معماری شماره 3 - کــهـنــــــه و نــــــــو


    مسابقه مدلسازی بناهای معماری - برنامه ویژه نوروز 92 ( با هدایای ویژه)
    همه چيز را مثل موهات
    به باد بسپار
    دلت را به من.
    يادت نرود مال منی!
    اين رنگ‌های نو به نو
    اين جنگ‌های ويرانگر
    اين سنگ‌های مرگ و زندگی
    همه
    حواس آدم را پرت می‌کنند
    از اسب.
    می‌ترسم
    نگاهت
    حواس مرا پرت کند
    می‌ترسم
    يادم برود مال منی
    حرفی برای نوشتن نیست. برای گفتن هم. در حالی که دلم می خواهد یک سینه حرف بزنم. حرف بزنم. حرف بزنم. آتش­ ها را بیرون بریزم. اما از صداها بیزارم. نمی­ خواهم بشنوم. صداها مغز را سوراخ می­ کنند. در مغزم فرو می­ روند. صداهای قد بلند. صداهای چروک و کثیف. دلم انگار در یک دشت بی آب و آدم و هم دم رها شده. انگار چیزی را گم کرده است. تنها می­خواهد فهمیده شود. می­دانم توقع زیادی­ ست، محال است. اما دل که می­ کشد، امان را می­برد. این روزها آنقدر نقش بازی کرده ام، که حالم از خودم بد می­شود. حال بدم بدتر می­شود. مثل دیگران بودن برایم مرگ است. شاید هم مثل خودم نبودن. نمی ­دانم. جنسم ناجور است. با آدم­ها جور نیستم... حرف­ها برای گفتن در مغزم صف کشیده­اند و درانتظار، مانند پاندول ساعت ذهنم را لگد مال می­کنند. چیزی جایی نیست. یا اگر هست اشتباه است. یا برعکس است. فکر می­ کنم دلم چیزی می­خواهد... چیزی که نمی­دانم چیست. یا شاید هم می­دانم. نمی­دانم.
    یه دخترایی هستن که ناخونايه دست چپشون رو خيلی شيک لاک مي زنن ، وسطشم طرح مي زنن خفن ، بُته جِقه و مينياتور و نقش برجسته ...
    اما دست راستشون رو که ميبيني ، انگار ساناز پنج ساله از تهران نقاشي کشيده.
    اينا رو اذيت نکنيد ، اينا دست چپشون ضعيفه )
    قدرت کلماتت را بالا ببر نه صدایت را

    این باران است که باعث رشد گل میشود ، نه رعد و برق . . .


    زندگی بافتن یک قالی است

    نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی

    نقشه را اوست که تعیین کرده است

    تو در این بین فقط میبافی

    نقشه را خوب ببین !!!

    نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند........
    سلام سامان جان...خوبی پسر؟چه میکنی؟
    آقا این چندروز عجب بادو بارونی بودا...:smile:
    ﻗﺪ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﯼ
    ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻩ ﺍﯼ
    ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺑﺰﺭﮒ؛ ﮐﻪ ﺳﺮﺕ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﺑﺮﻫﺎ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﯼ
    ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺑﻬﺸﺖ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﯼ
    ﺑﻮﯼ ﺑﻬﺸﺖ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺟﻮﯾﯽ!
    ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ ﮐﻤﯽ ﺧﻢ ﺷﻮﯼ
    ﺯﯾﺮ ﭘﺎﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ
    ﮔﻠﻬﺎﯼ ﺧﻮﺷﺒﻮﺋﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻟﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ؟
    ﺁﯾﺎ ﻋﻄﺮ ﺩﻝ ﺍﻧﮕﯿﺰ ﺧﺎﮎ ﺭﺍ ﺣﺲ
    ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯽ؟
    ﺑﻮﯼ ﺧﻮﺩﺕ ؛ﺑﻮﯼ ﺁﺷﻨﺎﯼ ﮐﻮﺩﮐﯿﺖ !؟
    ﺑﻮﯼ ﺑﻬﺸﺘﺖ ﺭﺍ"
    ﺑﯿﺎﺑﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻭﺭ
    ﻫﻮﺍﯼ ﻣﻦ ﺍﺑﺮﯾﺴﺖ
    ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﺑﺒﺎﺭﻡ
    ﺷﺎﯾﺪ ﺑﯿﺎﺑﺎﻧﺖ
    ﺳﺒﺰ ﺷﺪ
    2
    ﺳﺎﻟﯿﺎﻥ ﺍﺳﺖ
    ﮐﻪ ﻏﻢ ﺑﯽ ﻧﻮﺑﺖ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺗﻔﺴﯿﺮ ﻣﻊ ﺍﻟﻌﺴﺮﯾﺴﺮﺍ
    ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯽ ﭘﯿﭽﻢ
    ﻋﺴﺮ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﻣﺎ
    ﺧﺒﺮﯼ ﺍﺯ ﯾﺴﺮ ﻧﯿﺴﺖ
    3
    ﺍﯼ ﺗﻮ
    ﺩﺭ ﺁﯾﻨﻪ ﯼ ﺩﻟﻢ
    ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺧﻮﺩﺕ ﻧﮕﺮﺩ
    ﺍﯾﻦ ﺁﯾﻨﻪ ﯼ ﺷﮑﺴﺘﻪ
    ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻮﺋﯽ
    ﺩﺭﺧﻮﺩ ﻧﻤﯽ ﮐﺎﺭﺩ
    ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﻣﻦ ﺭﺍ
    ﺩﯾﮕﺮ ﺳﺒﮏ ﺑﻪ ﺑﺎﺩ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﻢ
    ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭﻡ ﻣﯿﺮﻭﯼ ﺳﺮﺩ ﻭ ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﺧﻤﻮﺵ
    ﻋﻘﺪﻩ ﺩﻝ ﺑﺎﺯ ﮐﻦ ﭼﺸﻢ ﺍﺯ ﭼﺸﻤﻢ ﻧﭙﻮﺵ
    ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻩ ﺳﺮﺩ ﺗﻮ ﻗﺎﻣﺘﻢ ﯾﺦ ﻣﯿﺰﻧﺪ
    ﮐﺎﺵ ﺁﺗﺶ ﻣﯿﺰﺩﯼ ﺗﺎ ﺑﺪﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﺧﻤﻮﺵ
    ﻗﻔﻞ ﺩﻝ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﻦ ﺷﮑﻮﻩ ﺍﺕ ﺁﻏﺎﺯ ﮐﻦ
    ﻣﻦ ﺧﺮﯾﺪﺍﺭ ﻏﻤﺖ ﺑﺮ ﻣﻦ ﺍﺭﺯﺍﻧﺘﺮ ﻓﺮﻭﺵ
    ﺭﺍﺯﻫﺎ ﺩﺍﺭﺩ ﺩﻟﺖ ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺍﻡ
    ﺑﺎﺯﮔﻮ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﺍﺕ ﻣﻦ ﺳﺮﺍﭘﺎ ﯾﻢ ﺑﮕﻮﺵ
    ﺑﺎﺳﺮﺷﮏ ﻣﻦ ﺑﺸﻮﯼ ﺍﺯ ﺭﺧﺖ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺭﺍ
    ﺍﯼ ﭘﺮﯼ ﺳﯿﻤﺎﯼ ﻣﻦ ﺍﻧﺪﮐﯽ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﺠﻮﺵ
    ﮔﻠﻪ ﺍﺯ ﻫﺴﺘﯽ ﮐﻨﯽ ﻣﻦ ﺯ ﻣﺴﺘﯽ ﮔﻮﯾﻤﺖ
    ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻣﮑﻦ ﻫﻤﻪ ﺭﻧﮓ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﻘﻮﺵ
    ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺟﺎﯼ ﺩﮔﺮ ﮐﻦ ﺳﺮﺁﻏﺎﺯ ﺣﯿﺎﺕ
    ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﺁﻣﺪ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺳﺮﻭﺵ
    ﻣﺤﻮ ﺷﻮ ﺩﺭ ﺣﺎﺩﺛﻪ ﺗﺎ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﺣﮑﻤﺘﺶ
    ﻣﺎ ﻏﺮﯾﻖ ﺭﺣﻤﺘﯿﻢ ﮔﺮﭼﻪ ﺩﺭ ﺟﻮﺵ ﻭ ﺧﺮﻭﺵ
    ﻣﺎﻧﺪﻩ ﯾﺎﺩﺕ ﺁﯾﺎ؟
    ﺭﻭﺯﯼ ﺍﺯ ﻓﺼﻞ ﺧﺰﺍﻥ ،
    ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺩﺭﺑﺪﺭﯼ ،
    ﻭﻟﮕﺮﺩ ِ ، ﮐﻮﭼﻪ ﯼ ﺑﻦ ﺑﺴﺖ ِ ﻏﺮﺑﺖ ﻭ ﻣﺎﺗﻢ ﺑﻮﺩﻡ
    ﭼﻮﺑﻬﺎﺭﯼ ،ﺧﯿﺲِ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﻮﺩﯼ
    ﺗﻮﻟﺒﺖ ﺧﻨﺪﺍﻥ ﺑﻮﺩﺑﺎﻧﮕﺎﻫﯽ ﺁﺑﯽ
    ﻣﻦ ، ﭘُﺮﺍﺯ ﺩﻏﺪﻏﻪ ، ﺳﺮﺷﺎﺭِ ﻧﯿﺎﺯ
    ﺗﻮ ،ﻫﻤﻪ ﻋﺎﻃﻔﻪ ، ﻣﻤﻠﻮ ﺍﺯ ﺭﺍﺯ
    ﯾﮏ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻭﻧﮕﻪ ﮐﺎﻓﯽ ﺑﻮﺩ
    ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﻋﺎﺷﻖ ﭼﺸﻤﺖ ﺑﮑﻨﯽ
    ﻣﺎﻧﺪﻩ ﯾﺎﺩﺕ ﺁﯾﺎ؟
    ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺑﺨﺸﯿﺪﯼ ﻭﻣﺮﺍ ﻋﺎﺷﻖ ﭼﺸﻤﺖ ﮐﺮﺩﯼ؟
    ﭘﺸﺖ ﻣﮋﮔﺎﻥ ﺗﻮ ﻣﺤﺒﻮﺱ ﺷﺪﻡ
    ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺩﺭﮎ ﮐﻨﻢ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻭ ﻣﻌﻨﯽ ﺁﻥ
    ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﮔﻔﺖ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﯼ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ
    ﻣﺎﻧﺪﻩ ﯾﺎﺩﺕ ﺁﯾﺎ؟
    ﺗﻮ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻮﺩﯼ...

    ﺑﻪ ﺳﺎﻥ ﻋﺮﻭﺳﮑﯽ
    ﭘﺸﺖ ﻭﯾﺘﺮﯾﻦ ﭼﺸﻤﺎﻥِ
    ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﻣﻦ...

    ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ، ﺩﻝ ﻓﺮﯾﺐ...
    ﮔﯿﺴﻮﺍﻧﺖ ، ﺍﻫﻮﺭﺍﯾﯽ...
    ﻟﺒﺎﻧﺖ ، ﺷﺮﺍﺑﯽ ﺻﺪ ﺳﺎﻟﻪ...
    ﻭ ...
    ﻭ ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻘﺖ ﺷﺪﻡ...

    ﻭﻟﯽ ﺍﻓﺴﻮﺱ
    ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺍﻭﺻﺎﻑ
    ﺗﻮ ﯾﮏ ﭼﯿﺰ ﻧﺪﺍﺷﺘﯽ...

    ﻋﺮﻭﺳﮑﯽ ﺑﻮﺩﯼ ﺯﯾﺒﺎ ﺍﻣﺎ ﺑﯽ " ﺩﻝ " ........
    ﺍﻣﺎ ﺑﯽ " ﺩﻝ " ........
    ﺑﯽ " ﺩﻝ " .......
    این روزا خیلیا دلشون تنگه...:cry:
    یکیش خود من...
    مرسی...قشنگ بود...
    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/437330-آجـــــیل?p=6103718#post6103718
    و کسی گفت بهار است و من با قطره ای شبنم روی یک برگ گل یاس نوشتم کاش ان بهاری ک همه میگویند بی خبر می امد
    شاید انوقت همه ز شوقش گل میدادیم


    وقتی دلت میگیره یا تنهاییتو گریه میکنی یا ....
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا