sarang saman
پسندها
103

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام دوسته خوبم...این شعرای خودتونه؟ واقا قشنگن ممنونم از لطفی که به من دارین..مرسی:gol::gol::gol:
    سلام دوست عزیز
    خوبین؟
    واقعا به خاطر شعرهای زیباتون ممنون
    عالی هستن
    اینزااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
    خوبی؟
    سه خبلا؟
    چمطولی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    نوس نوس نوس
    نامه ی رسمی
    از:من خسته ی تنها

    به:خدای آسمونها

    موضوع نامه همینه:من دوسش دارم خدایا

    من اینجانب خسته،زده یک دل رو شکسته

    حالا وجدان کثیفم،روبروی من نشسته

    من لیاقتی نداشتم،رو غرورش پا گذاشتم

    مدعی بودم میخوامش،سنگ شدم تنهاش گذاشتم

    اون دلش پیش دلم بود،من دلم پیش خیانت

    حرفای اون از ته دل،حرفای من از رو عادت

    من یه خائنم که بعدش،از خود دنیا بریدم

    این یه اعتراف تلخه،بعد اون خوشی ندیدم

    آخ چه عشق ناروایی،آخ چه درد بی دوایی

    لایق عشقش نبودم،حق من بود این جدایی

    حق اون برزخ و من،لایق شعله ها نیستم

    نفرینم نکرد دعا کرد،لایق دعاها نیستم

    وسلام خدای خوبم،نامه ی منم تموم شد

    هرچی پل بوده شکستم،نمیاد دیگه تموم شد...
    میخوام قصه بگم،قصه باغ وقاصدک

    قصه از یه سرگذشت،قصه از چرخ فلک

    قاصدک داشت از رو جاش بلند می شد

    داشت میرفت از توی باغ،داشت پا می شد

    سایه ی قاصدک افتاد رو زمین

    گل میخک گفت تو هم رفتی ،همین!

    رفتی، اما دیگه یادت با منه

    عشق مهربون و شادت با منه

    قاصدک گریه میکرد، دست خودم نیست به خدا

    خودمم دلم تو باغه، بهم نگو تو بی وفا

    فاصله گرفته بود، قاصدک از گل و باغ

    پُرٍ آتیش شده بود اون دلش،آتیش داغ

    گل به قاصدک میگفت،برو،برو

    برو آزادی،برو، شادی برو

    من اسیرم توی این خاک غریب

    تو برو به باغ خوبٍ گل سیب

    بدرقه پشتٍ سرت اشک چشام

    نیگا کن<خدا به همراه>رو لبام

    برو آزادی برو، شادی برو

    عشق تو نمیشه، فرهادی برو

    کم کمک داشت نم بارون می یومد

    واسه باغ، نخونده مهمون می یومد

    پرٍناز قاصدک داشت تر می شد

    قصه سرخٍ سفر داشت سر می شد

    آره، قاصدک باز افتاد توی باغ

    پیش اون عاشق ناپخته داغ

    نم نم بارون کجا،سیل کجا

    سیل، گل و قاصدکو برد به یه جا

    برد،به رود و بعدشم،به رودخونه

    آخرٍ دنیا،یه خوبی می مونه

    اگه بودیم، اگه مردیم با همیم

    این جوری تو دنیا خیلی بی غمیم
    هربار که کودکانه دست کسی را می گرفتم ، گم میشدم
    حالا آنقدر که در من هراس گرفتن دستی است ، اضطراب گم شدن نیست !
    شد کوچه به کوچه جستجو عاشق او

    شد با شب و گریه رو به رو عاشق او

    پایان حکایتم شنیدن دارد

    من عاشق او بودم و او عاشق او…
    ﺩﺭﯾﺎﯼ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﺁﺭﺍﻡ ﺑـــــــﻮﺩ..
    ﺟﺬﺏ ﻣﻮﺝ ﻫﺎﯼ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯿﺖ ﺷﺪﻡ..

    ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ..!!!
    ﺩﺭ ﭘﺲ ﺁﻧﻬﻤﻪ ﺁﺭﺍﻣﺸــــــــــ..
    ﻃﻮﻓـــــــــــﺎﻧﯽ ﻧﻬﻔﺘــــﻪ...
    ﺧﺸﻤـــــــــــــــــــﮕﯿﻦ
    ﭼﻨﺎﻥ ﺩﺭ ﻫﻢ ﮐــــــــــﻮﺑﯿﺪ
    ﺍﺣﺴﺎﺳـــــــــــــــــﻢ ﺭﺍ,
    ﻏـــــــــﺮﻕ ﺷﺪﻡ....

    ﺧﺴـــــــﺘﻪ
    ﺷﮑﺴــــ ـــ ــ ــﺘــﻪ
    ﻏﻤﮕﯿﻦ

    ﺑﺒﯿﻦ ﭼﻄـــــــــــﻮﺭ..
    ﺑﺎﺯﯾﭽﻪ ﯼ ﺟـــــــــﺰﺭ ﻭ ﻣــــــﺪ ﺍﺣﺴﺎﺳﺖ ﺷﺪﻡ..
    ای مام هستیم...
    ببینم اون دفه کجا دررفته بودی؟
    راهنمایی:Dمشاهده گفتوگورو بزن...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا