sarang saman
پسندها
103

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • با این همه اتفاق توی زندگیم ، دلم می خواد یه هو چند نفر بیان جلوم و بگن ، با اونجا " بای بای " کن !! تو این مدت مقابل دوربین مخفی بودی !!
    بعد همه چی تموم شه ، همه چی ...!
    مـــــــــــــرد است دیگر... گاهی تند میشود گاهی عاشقانه میگوید.. مـــــــــــــرد است دیگر.. غرورش آسمان و دلش دریاست... تو چه میدانی ازبغض گلو گیر کرده یک مـــــــــــــرد.. مـــــــــــــرد را فقط مـــــــــــــرد میفهمد و مـــــــــــــرد
    خوابِ اینترنتیِ عصرِ اتم می بیند
    كوك كن ساعتِ خویش !
    كه در این شهر ، دگر مستی نیست
    كه تو وقتِ سحر ، آنگاه كه از میكده برمی گردد
    از صدای سخن و زمزمه ی زیرِ لبش برخیزی

    كوك كن ساعتِ خویش !
    اعتباری به خروسِ سحری نیست دگر ،
    و در این شهر سحرخیزی نیست
    كوك كن ساعتِ خویش !
    شاطری نیست در این شهرِ بزرگ
    كه سحر برخیزد
    شاطران با مددِ آهن و جوشِ شیرین
    دیر برمی خیزند
    كوك كن ساعتِ خویش !
    كه سحر گاه كسی
    بقچه در زیر بغل ، راهیِ حمّامی نیست
    كه تو از لِخ لِخِ دمپایی و تك سرفه ی او برخیزی
    كوك كن ساعتِ خویش !
    رفتگر مُرده و این كوچه دگر
    خالی از خِش خِشِ جارویِ شبِ رفتگر است
    كوك كن ساعتِ خویش !
    ماكیان ها همه مستِ خوابند
    شهر هم . . .
    كوك كن ساعتِ خویش ! اعتباری به خروسِ سحری ، نیست دگر

    دیر خوابیده و برخاسـتنـش دشـوار است
    كوك كن ساعتِ خویش !
    كه مـؤذّن ، شبِ پیـش
    دسته گل داده به آب
    . . . و در آغوش سحر رفته به خواب
    در گلوی من
    ابر کوچکی ست .
    می شود مرا بغل کنی ؟
    قول میدهم
    گریه
    کم کند .....!!
    مثــل این صدا خفــــــــه کن ها میمونه
    که میــذارن سر هفت تیـــــــــــــر !!
    خیانت رو میگم ...
    بی صـــــدا می کشتت ....
    توىِ "زندگــ ــ ــ ــيت" جــزءِ اون دسته از اَفـــ ـــرادى باش که :

    اگه یکی از پُشت چشماتو گرفت ، فقط يه نفر تو ذهـــنت بیاد ، نه چند نفر !
    شیشه ای می شکند…
    یک نفرمی پرسد:
    که چراشیشه شکست؟
    یک نفرمی گوید:
    شایداین رفع بلاست،
    دیگری می گوید:
    شیشه ی پنجره راباد شکست؟
    دل من سخت شکست ! هیچ کس، هیچ نگفت،
    غصه ام رانشنید،
    ازخودم می پرسم :
    ارزش قلب من از شیشه ی یک پنجره هم کمتر بو؟؟؟؟
    ناز را میکشیم !
    آه را میکشیم !
    انتظار را میکشیم !
    فریاد را میکشیم !
    درد را میکشیم !
    اما بعد از این همه سال هنوز نقاش خوبی نشده ایم که ...
    دست بکشیم !!!
    از آدم‌هــــــا بگـذر!
    دلـــت را بزرگتـــــــر کن
    ناراحت این نباش که چـــرا جاده‌ی رفاقت با تو همیشه یک‌طرفه است
    مهــــم نیست اگـر همیشـــه یک‌ طـــرفـه‌ای
    شـــــاد باش که چـــیزی کـــــم نگـذاشته‌ای
    و بدهـکار خودت، رفاقتت و خدایت نیستی!
    گاهـــــــی باید سكــوت كرد ؛
    خدا پاسخ گو خواهـد بود ... شک نكن ...
    بــــــــــهار ...
    و این همه دلتنگی؟!
    نه ،
    شاید فرشته ای
    فصـــــلها را به اشتباه
    ورق زده باشد....
    جاده؛


    همین جادۀ لاغر


    آدم را کوچک می‏کند


    کوچک را نقطه


    نقطه را هیچ
    .
    باور نمی‏کنی؟


    برو!
    خــــدایا
    همه از تو می خواهند ، بدهی
    من از تو می خواهم ، بگیری
    خـــــدایا
    این همه حس دلتنگی را از من بگیر...
    آدمـــــ هـا کـه عـوض مي شونـد......
    از ســـلام و شـب بـخيـر گـفتـنشان......
    مـي شود ايـن را فـهميـد.......
    از حــــرف هـــا و نــــگاه هـــا.....
    از گـودال هـاي ِ عـميـقي کـه
    بيـن ِ خـودشان مي کـَـنـند......
    و تـويـش را پُــر از دليـــــل مـي کُنـند......
    salam man ye seri etelaat dar rabete ba hotel mikham age chizi darid ke be darde payan namam bokhore mamnoon misham komak konid
    حرف هايت؛


    بوي دوستت دارم مي داد؛


    کاش فکري براي چشم هايت مي کردي ...!
    عکسـ هــایمـ را خــواستیـ تا چــهره امـ را فرامــوشـ نکنیـ


    پرسیدیـ : تـــ و عکســ مـــرا نمیخواهیــ ؟


    نمیدانستیــ


    برایــ بهـ یاد سپــردنـتــ بهـ عکسـ نیـــازیـ نیــستـ


    تصویر تـــ و در مردمــکــ چشمانـ منــ حکــ شدهـ استـ
    سلام داداشی خوبی تو؟
    ممنونم از متن های زیبات
    نامه ی خاموش خیلی زیباتر بود مرسی
    ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺷﻢ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭِ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺘﯿﺪ
    ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺷﻢ ﮐﻪ ﻣﻦ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭِ ﺷﻤﺎ ﻧﯿﺴﺘﻢ
    ﺑﻪ ﺳﺨﺘﯽِ ﺍﯾﻦ ﮐﺮﻩ ‌ﯼ ﺧﺎﮐﯽ
    ﮐﻪ ﻫﺮﮔﺰ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺧﺎﻟﯽ ﻧﻤﯽ‌ﮐﻨﺪ
    ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺷﻢ ﮐﻪ ﻣﯽ‌ﺗﻮﺍﻥ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﺑﻮﺩ
    ﮔﺴﺘﺎﺧﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮐﻼ‌ﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﻧﮕﺮﻓﺖ
    ﻭ ﺳﺮﺥ ﻧﺸﺪ ﺍﺯ ﻣﻮﺝِ ﮐُﺸﻨﺪﻩ
    ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺁﺳﺘﯿﻦ‌ ﻫﺎﻣﺎﻥ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺳﺎﯾﯿﺪﻩ ﻣﯽ‌ ﺷﻮﻧﺪ
    ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺑﺎﺯﯼ ﻫﺴﺘﯿﻢ

    ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺭﺿﺎﯼ ﻋﺸﻖ ﺭﺍﺿﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ

    ﺑﺮ ﻓﺮﺽ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺎﻟﻪ ﻫﻢ ﺣﻞ ﺑﺸﻮﺩ

    ﺛﺎﺑﺖ ﺷﺪﻩ ﻣﺎ ﺩﻭ ﺧﻂ ﻣﻮﺍﺯﯼ ﻫﺴﺘﯿﻢ .
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا