ی بار دوستم سالاد ماکارونی پخت اورد یونی
اصرار کرد دفعه دیگه م بپزم
منم توش سیب زمینی افزودم

دختره خورد مرد!
نمرده بودما ) با بی افش رف بازار بعد ناهار
حالش بهم خورده بود پسره پرسید چته گف مهدیه سیبزمینی ریخته بود توش حالم بد شده
پسره بش گفته بود برو ب مهدیه بگو این غذاهاتو بپز بده ب شوهرت بخوده بمیره:|
