گفتم که با یادت خوشم
هرگز چنین کی بوده ام ؟
گفتی فراموشت کنم
بی غصه من ترکت کنم
گفتم که هرگز گر روی
تو آخرین عاشق کشی
گفتی که بوده ست از ازل
این رسم دلداده کشی
گفتم که گر چون هاله ای
در آسمانها گم شوی
گر همچو ماهی ذره ای
در آبها غلطان شوی
با جان و سر پر می زنم
بی ترس و غم دل می زنم
گفتی که بیچاره تویی . . . !
بیهوده دل-پر می زنی
گفتی که دیگر آمده ست
بدبخت این دانسته ای ؟
دیگر هر آنچه گفتی و
دیگر هر آنچه تو زدی
بر پاره های این دلم
گفتم سکوت گفتم سکوت . . .