آخ یادش به خیر
این جودی که خدا بود

من یادمه یه سال عید می ذاشت
بعدش هم که تموم می شد خان دایی جون و می ذاشت (خان دائیی جونه منه ، خوشکل مو مشکیه وقتی که عصبی می شه لنگه کفشو در می یاره :دی )
اون سال عید ما را اجازمون گرفتن از مدرسه ،همه خانواده دسته رفیتم اصفهان
یادمه همه می نشستیم پاش ، صبحا شیرینی های عید را می خوردیم یواشکی
آخر شب سر این کلوچه نخودای خدا خوب کرده ، دلدرد می گرفتیم جراتمون هم نمی شد بگیم که دلمون درد می کنه
چون دو طرفه دعوا می شدیم
