omid20110
پسندها
2,484

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • حلال کنم؟؟؟؟:mad:
    عمرآآآ برین التماس دعا کنید
    ????????????????????????????????????????????????????????????????????????
    ای همسفران باری اگرهست ببندید،

    کاین منزلگه ما رهگذران نیست....
    حرفاتون صحیح;)

    بعضی وقتاهم بعضیامجبورمیشن پای ادعاشون نمونن چون یار میزاره میره(البته از نوع بی وفاش):redface:

    زندگی شایدهمین باشد.....
    احمدشاملو
    برای تو و خویش

    چشمانی آرزو می‌كنم

    كه چراغ‌ها و نشانه‌ها را

    در ظلمات‌مان

    ببیند.


    گوشی

    كه صداها و شناسه‌ها را

    در بیهوشی‌مان

    بشنود.


    برای تو و خویش، روحی

    كه این همه را

    در خود گیرد و بپذیرد.


    و زبانی

    كه در صداقت خود

    ما را از خاموشی خویش

    بیرون كشد

    و بگذارد

    ار آن چیزها كه در بندمان كشیده است

    سخن بگوییم.
    دلم به ناله در آمد که
    ای صبور ملول
    درون سینه اینان نه دل
    که گِل بوده ست
    فریدون مشیری

    ما را تمام لذت هستی به جستجوست
    در پشت چارچرخه ای فرسوده
    کسی خطی نوشته بود:
    " من گشته ام، نبود!
    تو دیگر نگرد،نیست "
    این آیه ملال در من هزار مرتبه تکرار گشت و گشت
    چشمم برای این همه سرگشتگی گریست...
    چون دوست در برابر خودمی نشاندمش
    تا عرصه بگوی و مگوی می کشاندمش
    در جستجوی آبی حیات؟
    در بیکران این ظلمات آیا؟
    در آرزوی رحم؟ عدالت؟
    دنبال عشق؟
    دوست؟
    ما نیز گشته ایم!
    و آن شیخ نیز با چراغ همی گشت...
    آیا تو نیز چون او " انسانت آرزوست؟ "
    گر خسته ای بمان وگر خواستی بدان؛
    ما را تمام لذت هستی به جستجوست
    پویندگی تمامی معنای زندگیست
    هرگز
    " نگرد، نیست "
    سزاوار مرد نیست!
    سلام
    ممنونم
    شما خوبید سلامتید
    ممنون یادم کردید
    مشغولم
    کار
    خونه
    نی نی جدید آبجی
    خیلی مشغولم
    دلم دریاست...
    گاه صاف است و میتوانی آفتاب را در آن به نظاره بنشینی...
    گاه طوفانی است...
    گاه غرق می کند با خود هر آنچه هست...
    گاه به رو می آورد هر آنچه درون اوست...
    گاه هوایش بارانی است...
    گاه شب هایش مهتابی است...
    دلم عجیب هوایی دارد...
    خودم هم نمی دانم چه حالی دارد...
    من که از آتش دل چون خم می در جوشم

    مهر بر لب زده خون می‌خورم و خاموشم


    قصد جان است طمع در لب جانان کردن

    تو مرا بین که در این کار به جان می‌کوشم


    من کی آزاد شوم از غم دل چون هر دم

    هندوی زلف بتی حلقه کند در گوشم


    حاش لله که نیم معتقد طاعت خویش

    این قدر هست که گه گه قدحی می نوشم


    هست امیدم که علیرغم عدو روز جزا

    فیض عفوش ننهد بار گنه بر دوشم


    پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت

    من چرا ملک جهان را به جوی نفروشم


    خرقه پوشی من از غایت دین داری نیست

    پرده‌ای بر سر صد عیب نهان می‌پوشم


    من که خواهم که ننوشم به جز از راوق خم

    چه کنم گر سخن پیر مغان ننیوشم


    گر از این دست زند مطرب مجلس ره عشق

    شعر حافظ ببرد وقت سماع از هوشم
    در کوی نیک نامان ما را گذر ندادند



    گر تو نمی‌پسندی تغییر ده قضا را


    آن تلخ‌وَش که صوفی اُم الخبائِثَش خواند

    اشهی لَنا و احلی، مِن قُبلة العُذارا


    هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی

    کاین کیمیای هستی، قارون کند گدا را


    سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد

    دلبر که در کف او موم است سنگ خارا


    آیینه سکندر جام می است بنگر

    تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا


    ترکان پارسی‌گو بخشندگان عمرند

    ساقی بده بشارت رندان پارسا را


    حافظ به خود مپوشید این خرقه می‌آلود

    ای شیخ پاکدامن، معذور دار ما را
    دل می‌رود ز دستم، صاحب دلان خدا را ا!



    دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا


    کشتی نشستگانیم، ای باد شُرطه، برخیز!

    باشد که بازبینیم دیدار آشنا را


    ده روزه مهر گردون، افسانه است و افسون

    نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا


    در حلقه گل و مل، خوش خواند دوش بلبل

    هاتَ الصبوح هبوا، یا ایها السکارا!


    ای صاحب كرامت شکرانه سلامت

    روزی تفقدی کن، درویش بی‌نوا را


    آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است:

    «با دوستان مروت، با دشمنان مدارا»
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا