nazanin jamshidi
پسندها
3,216

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • همسرم!

    فصل برگ ریز ...

    در مقابل روزگار طلایی من، در زندگی تو، پوج و بی معناست...


    نازنین فاطمه جمشیدی

    همسرم...

    مرا ببوس...

    تا غم از غصه دق کند...

    تا بی کسی هایم عزم رفتن کنند

    و من آرام و سبکبال به بهشت برسم...

    بهشت من همینجاست...

    میان آسمان آغوش تو...که از عطر نفس هایت زاده می شوم

    دوستت دارم...


    نازنین فاطمه جمشیدی

    برگان آفت زده ی زرد، دست در دست باد می خواند و می رقصد


    برگان فرسوده ی قهوه اي، طاق نصرتی را می سازد


    برگان نیمه جان سرخ، فرش قرمزي را می گستراند


    باران با مروارید هاي ریز و درشت شیشه اي اش،گیسوانم را تزیین می کند


    نسیم به گونه ام بوسه می زند


    و خش خش بی امان پاییز زیر قدمهایم، زیباترین ملودي عالم را می نوازد


    در این محفل خاص و رویایی


    اندیشه هاي ابریشمی ام جانی تازه می گیرد


    تمام فکر و ذکرم را به سمت و سوي تو سوق می دهد


    قلم را به فرمان قلبم در می آورد


    و احساسی ترین کلمات را بر انگشتانم رهنمون می کند


    من سرمست این همه زیبایی، به معیادگاه عشقم( کلبه محبت) پناه می برم


    تک تک واژگان را در آغوش قلمم جاي می دهم


    و بر روي تن سپید کاغذ، مهربان ترین نثرها را مکتوب کرده


    تقدیم چشمانت می کنم



    نارنین جمشیدی

    عشقم، نفسم، زندگی من...

    تو از پاییز عاشق تری...

    تا واپسین تپش دوستت دارم...

    و تا پای جان به تو وفادارم...

    تو شاهزاده، جان پناهم هستی...

    و من معشوقه، عروس قصه های تو....

    نازنین فاطمه جمشیدی

    بی شک
    مرد تو خوشبخترین مرد جهان هست
    اخر قلبت
    برای او
    برایاغوشش و نفسهایش
    میتپد
    پس خوشبخترین مرد جهان هست

    نگارم...

    تو سرزمین قلبم را، با برگ برگ احساست می پوشانی...


    مرا در آغوش بارانی ات جاي می دهی...


    دستان باسخاوتت را، به دور پیکر آفت زده ام می پیچی...


    هواي ابري چشمانم را، با جان و دل به تماشا می نشینی...


    شبنم هاي زلال گلبرگ نگاهم را می زدایی...


    از بهار عشقمان سخن می گویی...


    و کامم را، با دانه دانه ی انار بوسه،هایت شیرین می کنی...


    بی تردید تو عاشق تر از پاییزی


    و من مشتاق تر از همیشه...


    دوستت دارم....


    نازنین فاطمه جمشیدی



    [IMG]
    همیشه بخند
    اجازه نده
    دیگران خنده هایت را بدزدند
    هر چند کاری
    برای تو مهم بودند زمانی
    اگر برایشان مهم بودی
    خند هات را
    از تو نمیگرفتند
    زندگی کن به شیوه خودت …


    با قوانین خودت … !!!


    مردم دلشان می خواهد موضوعی برای گفتگو داشته باشند


    برایشان فرقی نمی کند چگونه هستی
    پاییز شده ام
    برگهایم هر روز میریزد
    ان هم وقتی
    میفهمم
    چقدر دنیا مرا فریب داد
    تنها در سکوت
    تماشا میکنم
    کسانی که فریبم دادند
    ایا
    روزی تاوان پس میدهند
    حرف تازه ای ندارم …

    فقط خزان در راه است …

    کلاه بگذار سر خاطراتی که یخ زده اند ،

    شاخه با ریشه خود حس غریبی دارد

    باغ امسال چه پاییز عجیبی دارد

    غنچه شوقی به شکوفا شدنش نیست

    با خبر گشته که دنیا چه فریبی دارد . . .


    حواست هست که یک تابستان دیگر هم رو به پایان است

    و هیچ معجزه ای نشد!

    حالا باید دوباره دلخوش کنیم به آمدن پاییز

    یک پاییز خوش رنگ که زرد و نارنجی نباشد

    به پاییزی که دلت نگیرد و غروبش غم نداشته باشد

    و توی کوچه پس کوچه هایش بغض نباشد

    پاییزی که مهر و آبان و آذرش تو را یادهیچ خاطره خیسی نیندازد

    و دل کندنش آسان تر از دل بستن اش باشد

    یک پاییز دوست داشتنی که شاید این بار مال من و تو باشد

    می مانیم به امید پاییزی

    که نه از فاصله خبری باشد

    نه از درد، نه از زخم، نه از جنگ و نه از فقر

    به امید پاییزی که وقتی به آخر رسید

    جوجه ای از جوجه هایمان کم نشده باشد...

    عشقم، نفسم، زندگی من...

    تو از پاییز عاشق تری...

    تا واپسین تپش دوستت دارم...

    و تا پای جان به تو وفادارم...

    تو شاهزاده، جان پناهم هستی...

    و من معشوقه، عروس قصه های تو....

    نازنین فاطمه جمشیدی


    نگارم...

    تو سرزمین قلبم را، با برگ برگ احساست می پوشانی...


    مرا در آغوش بارانی ات جاي می دهی...


    دستان باسخاوتت را، به دور پیکر آفت زده ام می پیچی...


    هواي ابري چشمانم را، با جان و دل به تماشا می نشینی...


    شبنم هاي زلال گلبرگ نگاهم را می زدایی...


    از بهار عشقمان سخن می گویی...


    و کامم را، با دانه دانه ی انار بوسه،هایت شیرین می کنی...


    بی تردید تو عاشق تر از پاییزی


    و من مشتاق تر از همیشه...


    دوستت دارم....


    نازنین فاطمه جمشیدی



    [IMG]
    دختري شدم از جنس پاییز...


    بی احساس مثل فصل برگ ریز..


    چشمان بارانی ام, تمنای آغوش توست...


    و پیکر آفت زده ام سوغات جدایی تو...


    دلم هزاران تکه شده و هر تکه اش در انتظار وصل توست...


    نازنین فاطمه جمشیدی

    a
    سالهاست تنها
    عکشهای دو نفره را تماشا میکنم
    بی هیچ امیدی
    تنها مینشینم و میبافم برای دیگران
    شعرهای از عشق
    ولی کسی نمیفهمد
    درد درون قلبم را
    موهایم را روی دهانم میبافم
    تا صدای مرا کسی نشنود
    تنها
    دلم میخواهد
    کسی حقیقتا دوستم میداشت
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا